جدول جو
جدول جو

معنی محتضر

محتضر((مُ تَ ضَ))
کسی که در حال احتضار و مرگ باشد
تصویری از محتضر
تصویر محتضر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محتضر

محتضر

محتضر
مرد نزدیک به مرگ، بیمار که در حال احتضار است، آنکه مشرف به موت است
فرهنگ لغت هوشیار

محتضر

محتضر
نعت فاعلی از احتضار. مردم شهری شونده. به شهر آینده. (منتهی الارب). خلاف بادی. (ناظم الاطباء) ، حاضرشونده. (ازمنتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جفاکار و آزارکننده. (ناظم الاطباء) ، دونده. (از منتهی الارب). اسب دونده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

محتضر

محتضر
نعت مفعولی از احتضار. مرد نزدیک به مرگ. (منتهی الارب). بیمار که در حال احتضار است. آنکه در حال نزع است. آنکه مشرف به موت است. که با مرگ دست به گریبان است. که در حال جان کندن است. مشرف به مرگ و آنکه در حال احتضار باشد. (ناظم الاطباء) ، کثیرالاَّفه. که جن بر او حاضر آید: اللبن محتضر فغط انأک. (منتهی الارب) ، یعنی شیر حاضر است پر نما ظرف خود را از آن زیرا که کثیرالآفه است و جن بر آن حاضر می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به محضور و محضوره شود، کل شرب محتضر، ای یحضرون حظوظهم من الماء و تحضر الناقه حظها منه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

محتکر

محتکر
کسی که غله یا جنس دیگر را برای افزایش قیمت در انبار نگه دارد، احتکار کننده
محتکر
فرهنگ فارسی عمید

محاضر

محاضر
جمع محضر، تزده خانه ها بود گاه ها گزارشها و سر چشمه ها آبشخورها جمع محضر محاضر رسمی. یا محاضر شرع. محاکم شرع
فرهنگ لغت هوشیار

محتکر

محتکر
انبار کننده، آنکه غله را نگاه دارد تا گران شود و آنگاه آن را بفروشد
فرهنگ لغت هوشیار