جدول جو
جدول جو

معنی متوکد - جستجوی لغت در جدول جو

متوکد
(مُتَ وَکْ کِ)
ایستاده و آماده بر کاری. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال ظل متوکداً بامر کذا و متوکزاً، ای قائماً مستعداً. (از اقرب الموارد). و رجوع به متوکز شود
لغت نامه دهخدا
متوکد
لیستاده و آماده از بر کاری
تصویری از متوکد
تصویر متوکد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوحد
تصویر متوحد
فرد، یگانه، تنها، بی مثل، بی مانند، آنکه از مردم دوری می کند، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
برافروزنده، بر افروخته، فروزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوکل
تصویر متوکل
کسی که به خدا توکل کند، توکل کننده، باتوکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوسد
تصویر متوسد
آنکه چیزی را برای خود بالین قرار دهد و به آن تکیه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاکد
تصویر متاکد
استوار، محکم، حصین، درواخ، مدغم، ستوار، مرصوص، بادوام، مستحکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متولد
تصویر متولد
زاییده شده
فرهنگ فارسی عمید
مستحکم، برقرار، مکرر بن یافته استوار تاکید شده، استوار محکم: و این نوع عداوت بدان مرتبه متاکد نیست
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی دارنده، کار پذیرنده، سرکار و مباشر، سازمان و یا کاری را بعهده گیرنده، سرپرست املاک موقوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوکل
تصویر متوکل
تکیه کننده و اعتماد نماینده بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
فروزان، برافروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسد
تصویر متوسد
تکیه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متودد
تصویر متودد
دوست دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوحد
تصویر متوحد
فرد یگانه و بی مثل و بی مانند و تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متأکد
تصویر متأکد
((مُ تَءَ کِّ))
تأکید شده، استوار، محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوحد
تصویر متوحد
((مُ تَ وَ حِّ))
یگانه، فرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوسد
تصویر متوسد
((مُ تَ وَ سِّ))
تکیه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوکل
تصویر متوکل
((مُ تَ وَ کِّ))
آن که به خدا توکل کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متولد
تصویر متولد
((مُ تَ وَ لِّ))
زاییده شده، تولد یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
((مُ تَ وَ قِّ))
افروزنده، فروزان، نورانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متولد
تصویر متولد
زایچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
Fervid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متولد
تصویر متولد
рожденный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
запальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متولد
تصویر متولد
народжений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
горячий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متولد
تصویر متولد
geboren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
gorliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متولد
تصویر متولد
urodzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
glühend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
fervoroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متولد
تصویر متولد
nascido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متولد
تصویر متولد
geboren
دیکشنری فارسی به هلندی