جدول جو
جدول جو

معنی متاکد

متاکد
استوار، محکم، حصین، درواخ، مدغم، ستوار، مرصوص، بادوام، مستحکم
تصویری از متاکد
تصویر متاکد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با متاکد

متاکد

متاکد
مستحکم، برقرار، مکرر بن یافته استوار تاکید شده، استوار محکم: و این نوع عداوت بدان مرتبه متاکد نیست
فرهنگ لغت هوشیار

متابد

متابد
وحشت و نفرت نماینده خانه تهی، بیزار رویگردان، ترسیده
متابد
فرهنگ لغت هوشیار

متوکد

متوکد
ایستاده و آماده بر کاری. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال ظل متوکداً بامر کذا و متوکزاً، ای قائماً مستعداً. (از اقرب الموارد). و رجوع به متوکز شود
لغت نامه دهخدا

متنکد

متنکد
رنجور و غمناک. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

متلکد

متلکد
متصل و پیوسته، استوار و برقرار. (ناظم الاطباء) ، چسبان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تلکد شود
لغت نامه دهخدا