معنی متوقد
متوقد
((مُ تَ وَ قِّ))
افروزنده، فروزان، نورانی
تصویر متوقد
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با متوقد
متوقد
متوقد
برافروزنده، بر افروخته، فروزان
فرهنگ فارسی عمید
متوقد
متوقد
فروزان، برافروخته
فرهنگ لغت هوشیار
متوقد
متوقد
Fervid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متوقد
متوقد
fervoroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متوقد
متوقد
glühend
دیکشنری فارسی به آلمانی
متوقد
متوقد
gorliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
متوقد
متوقد
горячий
دیکشنری فارسی به روسی
متوقد
متوقد
запальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متوقد
متوقد
vurig
دیکشنری فارسی به هلندی