جدول جو
جدول جو

معنی متوقع - جستجوی لغت در جدول جو

متوقع
کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
فرهنگ فارسی عمید
متوقع
آرزو شده، مورد انتظار، منظور
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
فرهنگ لغت هوشیار
متوقع
((مُ تَ وَ قِّ))
امیدوار، چشم دارنده
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوجع
تصویر متوجع
نالنده از درد، دردمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقی
تصویر متوقی
پرهیز کننده، آگاه و هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
برافروزنده، بر افروخته، فروزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماوقع
تصویر ماوقع
آنچه واقع شده، آنچه به وقوع پیوسته، واقعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماوقع
تصویر ماوقع
اتفاق و حادثه و سانحه، ماجرا و گزارش و رویداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
فروزان، برافروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقح
تصویر متوقح
زبردستی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
فرا خنده گسترنده گسترده فراخ نشیننده، با وسعت: این بنده ثناگر متوقع است و مجال امیدش متوسع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متورع
تصویر متورع
پرهیزکار و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماوقع
تصویر ماوقع
((وَ قَ))
رویداد، آنچه که واقع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
((مُ تَ وَ قِّ))
درنگ کننده، در یک جا ایستاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
((مُ تَ وَ قِّ))
افروزنده، فروزان، نورانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متورع
تصویر متورع
((مُ تَ وَ رِّ))
پارسا، پرهیزگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوسع
تصویر متوسع
باوسعت، وسیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متورع
تصویر متورع
پارسا، پرهیزگار
فرهنگ فارسی عمید
прерывающийся
دیکشنری فارسی به روسی