معنی متوقف - فرهنگ فارسی معین
معنی متوقف
- متوقف((مُ تَ وَ قِّ))
- درنگ کننده، در یک جا ایستاده
تصویر متوقف
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با متوقف
متوقف
- متوقف
- ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده
فرهنگ فارسی عمید