جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متوجع

متوجع

متوجع
دردمند و رنجور. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) : پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. (سندبادنامه ص 225) ، کسی که مرثیه می سراید برای مرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به ترجع شود
لغت نامه دهخدا

متوقع

متوقع
کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده
متوقع
فرهنگ فارسی عمید

متوسع

متوسع
فرا خنده گسترنده گسترده فراخ نشیننده، با وسعت: این بنده ثناگر متوقع است و مجال امیدش متوسع
فرهنگ لغت هوشیار