پدیدکننده مثل و آنچه بر مثال چیزی بود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اقامه کننده مثل و مثل آورنده. (ناظم الاطباء) ، آن که قصاص میگیرد و پاداش میخواهد از کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمثل شود، مقلد (ناظم الاطباء) ، کسی که درخواست میکند کنایه و یا استعاره و یا مثل را. (ناظم الاطباء)
پدیدکننده مثل و آنچه بر مثال چیزی بود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اقامه کننده مثل و مثل آورنده. (ناظم الاطباء) ، آن که قصاص میگیرد و پاداش میخواهد از کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمثل شود، مقلد (ناظم الاطباء) ، کسی که درخواست میکند کنایه و یا استعاره و یا مثل را. (ناظم الاطباء)
مثل آورنده. داستان زننده، داستان گوینده، تصورنماینده و با خود صورت بندنده، پیروی کننده طریقۀ کسی را و از آن تجاوزناکننده. (از منتهی الارب). پیرو دین و آیین و قانون. (ناظم الاطباء) ، فرمانبرداری کننده. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج). مطیع. فرمانبردار. مطیع فرمان و حکم، مقلد. (از ناظم الاطباء) ، قصاص گیرنده از کسی. (از منتهی الارب)
مثل آورنده. داستان زننده، داستان گوینده، تصورنماینده و با خود صورت بندنده، پیروی کننده طریقۀ کسی را و از آن تجاوزناکننده. (از منتهی الارب). پیرو دین و آیین و قانون. (ناظم الاطباء) ، فرمانبرداری کننده. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج). مطیع. فرمانبردار. مطیع فرمان و حکم، مقلد. (از ناظم الاطباء) ، قصاص گیرنده از کسی. (از منتهی الارب)
برآشامنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خورنده و آشامنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثمل شود، آن که رعایت کند و غمخواری کند دیگری را خصوصاً در طعام و شراب، آن که تدبیر کند درکارهای بنده و زیردست خود، کسی یا چیزی که جذب می کند و صرف خود می نماید. (ناظم الاطباء)
برآشامنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خورنده و آشامنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثمل شود، آن که رعایت کند و غمخواری کند دیگری را خصوصاً در طعام و شراب، آن که تدبیر کند درکارهای بنده و زیردست خود، کسی یا چیزی که جذب می کند و صرف خود می نماید. (ناظم الاطباء)
مشابه و مانند همدیگر شونده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همسرو مانند هم و مثل هم. (ناظم الاطباء) ، بیماری که به به شدن نزدیک شود. (آنندراج). بیمار به شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تماثل شود، در حساب هر دوعدد که متساوی یکدیگر باشند متماثلان خوانند چون چهار و چهار. (از نفایس الفنون). دو عددی که هم از لحاظقدر مطلق و هم از لحاظ علامت مانند هم باشند چون ’8 و 8’ و ’5 و 5’ متماثلان باشند. رجوع به تماثل شود
مشابه و مانند همدیگر شونده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همسرو مانند هم و مثل هم. (ناظم الاطباء) ، بیماری که به به شدن نزدیک شود. (آنندراج). بیمار به شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تماثل شود، در حساب هر دوعدد که متساوی یکدیگر باشند متماثلان خوانند چون چهار و چهار. (از نفایس الفنون). دو عددی که هم از لحاظقدر مطلق و هم از لحاظ علامت مانند هم باشند چون ’8 و 8’ و ’5 و 5’ متماثلان باشند. رجوع به تماثل شود
کسی که داخل به دین و ملت باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جلد و تند و شتابان در رفتار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی آرام از اندوه و بیماری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تملل شود
کسی که داخل به دین و ملت باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جلد و تند و شتابان در رفتار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی آرام از اندوه و بیماری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تملل شود
بسیارمال. (آنندراج) (ربنجنی). مالدار و بسیارمال و توانگر. (ناظم الاطباء). چیزدار. دارا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 77)
بسیارمال. (آنندراج) (ربنجنی). مالدار و بسیارمال و توانگر. (ناظم الاطباء). چیزدار. دارا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنجا شخصی ترسا دیدم که از متمولان مصر بود. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 77)
قصاص گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خواندن بیتی را بعد دیگری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خواندن بیتی را بعد بیتی دیگر... و بساکه برای خواندن مصرعی تنها استعمال شود. (از اقرب الموارد) ، حجت آوردن، مثل پدید کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مثل زدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بحدیث مثل آوردن. (از اقرب الموارد) ، داستان زدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مانند چیزی شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از ذیل اقرب الموارد). بر مثال چیزی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیش روی کسی ایستادن، تصور شدن چیزی برای کسی. (از اقرب الموارد)
قصاص گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خواندن بیتی را بعد دیگری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خواندن بیتی را بعد بیتی دیگر... و بساکه برای خواندن مصرعی تنها استعمال شود. (از اقرب الموارد) ، حجت آوردن، مثل پدید کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مثل زدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بحدیث مثل آوردن. (از اقرب الموارد) ، داستان زدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مانند چیزی شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از ذیل اقرب الموارد). بر مثال چیزی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیش روی کسی ایستادن، تصور شدن چیزی برای کسی. (از اقرب الموارد)
در تازی نوین: هنرپیشه بازیگر، در تازی کهن: مانند شده خونبها گیرنده جرمی است کروی که دو سطح متوازی بر آن محیط باشند و مرکز آنها مرکز عالم است و منطقه آن در سطح منطقه البروج و قطبین آن عالم است (کشاف اصطلاحات) یا فلک ممثل. منطقه فلک ممثل (تسمیه حال باسم محل) (کشاف اصطلاحات)
در تازی نوین: هنرپیشه بازیگر، در تازی کهن: مانند شده خونبها گیرنده جرمی است کروی که دو سطح متوازی بر آن محیط باشند و مرکز آنها مرکز عالم است و منطقه آن در سطح منطقه البروج و قطبین آن عالم است (کشاف اصطلاحات) یا فلک ممثل. منطقه فلک ممثل (تسمیه حال باسم محل) (کشاف اصطلاحات)