جدول جو
جدول جو

معنی متمثل - جستجوی لغت در جدول جو

متمثل
مثل آورنده، شبیه، مانند، آنچه به تصویر درآمده، متصور
تصویری از متمثل
تصویر متمثل
فرهنگ فارسی عمید
متمثل
متل آورنده، داستان زننده داستان گوینده (داستان مثل)، همانند مثل آورنده، مثال زننده، شبیه شونده مقلد جمع متمثلین
فرهنگ لغت هوشیار
متمثل
((مُ تَ مَ ثِّ))
مثل آورنده
تصویری از متمثل
تصویر متمثل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متمثله
تصویر متمثله
مونث متمثل جمع متمثلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمول
تصویر متمول
توان گر، دارا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متماثل
تصویر متماثل
چیزی که مانند چیز دیگر باشد مانند هم، همانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمول
تصویر متمول
کسی که دارای تمول و ثروت باشد، دارندۀ مال، مال دار، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمول
تصویر متمول
بسیار مال، توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمحل
تصویر متمحل
مکر نماینده و فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متماثل
تصویر متماثل
مانند هم، همانند چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتثل
تصویر ممتثل
مثل آورنده، داستان زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمول
تصویر متمول
((مُ تَ مَ وِّ))
توانگر، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متماثل
تصویر متماثل
((مُ تَ ثِ))
مانند هم، شبیه یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
مانندگی، متل آوری چنانه گویی داستان آوری، داستان زدن مثال زدن، شعر یا حدیث جهت مثل آوردن، مثل چیزی شدن نظیر چیزی گردیدن،جمع تمثلات
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نوین: هنرپیشه بازیگر، در تازی کهن: مانند شده خونبها گیرنده جرمی است کروی که دو سطح متوازی بر آن محیط باشند و مرکز آنها مرکز عالم است و منطقه آن در سطح منطقه البروج و قطبین آن عالم است (کشاف اصطلاحات) یا فلک ممثل. منطقه فلک ممثل (تسمیه حال باسم محل) (کشاف اصطلاحات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمثل
تصویر تمثل
((تَ مَ ثُّ))
داستان زدن، مثال آوردن، شبیه چیزی شدن، قصاص گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممثل
تصویر ممثل
((مُ مَ ثَّ))
مثل زده شده، مجسم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممثل
تصویر ممثل
همانند، هم اندازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمثل
تصویر تمثل
بیان کردن شعر، حدیث، داستان و مانند آن به عنوان مثال در میان سخن، تمثیل، مثل و شبیه چیزی شدن، مثل زدن، داستان زدن، قصاص گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمثلین
تصویر متمثلین
جمع متمثل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمثلات
تصویر متمثلات
جمع متمثله
فرهنگ لغت هوشیار