معنی متمثل تصویر متمثل متمثل مثل آورنده، شبیه، مانند، آنچه به تصویر درآمده، متصورمثل آورنده، شبیه، مانند، آنچه به تصویر درآمده، متصور فرهنگ فارسی عمید