معنی متغامز - جستجوی لغت در جدول جو

متغامز

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متغافل — تصویر متغافل

کسی که خود را غافل وانمود سازد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متلازم — تصویر متلازم

همراه، وابسته

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مغامز — تصویر مغامز

مغمزها، جمع واژۀ مغمز

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متجاوز — تصویر متجاوز

کسی که از حد و اندازۀ خود تجاوز کند، تجاوز کننده، افزون، بیشتر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متمایز — تصویر متمایز

ویژگی کسی یا چیزی که از دیگران جدا و مشخص باشد، دارای تمایز

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متعامل — تصویر متعامل

کسی که با دیگری خرید و فروش و معامله می کند، یک طرف معامله

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از متغایر — تصویر متغایر

ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری مغایرت و اختلاف داشته باشد، ضد هم، ناجور

فرهنگ فارسی عمید

(مَ مِ)

جمع واژۀ مغمز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مغمز شود

لغت نامه دهخدا

(مُ تَ غازز)

خصومت و پیکار نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غازی و جنگجو و مبارز وخصومت کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغاز شود

لغت نامه دهخدا

(بُ)

یکدیگر را به چشم اشارت کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر بچشم اشارت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اشاره کردن بعض قوم مر بعض دیگر را با چشمهای خود، یقال: تغامزوا به. (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالی: و اذا مروا بهم یتغامزون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

یکدیگر را به چشم اشارت کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر بچشم اشارت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اشاره کردن بعض قوم مر بعض دیگر را با چشمهای خود، یقال: تغامزوا به. (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالی: و اذا مروا بهم یتغامزون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

تصویری از متمایز — تصویر متمایز

بازشناخته از، جدا شده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متسامح — تصویر متسامح

مهربان و شفیق با یکدیگر، چشم پوشی کننده از یکدیگر

فرهنگ لغت هوشیار

زیانمند، دریغا گوی پشیمان، زیانرسان ضرر کننده زیانمند، افسوس خورنده، بزیان افکننده یکدیگر

فرهنگ لغت هوشیار

غافل شونده از چیزی و چشم پوشی نماینده، کسی که خود را غافل می نمایاند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متغایر — تصویر متغایر

متفرق و گوناگون و مختلف

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متعامل — تصویر متعامل

سوداگر داد و ستد کننده معامله کننده داد و ستد کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متعامی — تصویر متعامی

کور نما کور دروغین

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متدامج — تصویر متدامج

همیار

فرهنگ لغت هوشیار

همراه شونده، همراه، وابسته همراه باشنده، همراه جمع متلازمین. همراه، وابسته

فرهنگ لغت هوشیار

چشمک زدن با چشم و ابرو و اشاره کردن بیکدیگر غمزه کردن چشمک زدن،جمع تغامزات

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متقامر — تصویر متقامر

هم منگ هم منگیا (منگیا منگ قمار)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متجاوز — تصویر متجاوز

چشم پوشنده و اغماض کننده و به معنی تجاوز کننده، تعدی کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متحامل — تصویر متحامل

زیر بار رونده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متحامی — تصویر متحامی

خویشتندار، پرهیزنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از متغایر — تصویر متغایر

((مُ تَ یِ))

ضدهم، ناجور

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متغابن — تصویر متغابن

((مُ تَ بِ))

ضررکننده، افسوس خورنده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متعامل — تصویر متعامل

((مُ تَ مِ))

معامله کننده، داد و ستد کننده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متمایز — تصویر متمایز

((مُ تَ یِ))

چیزی که از دیگری جدا و مشخص باشد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متلازم — تصویر متلازم

((مُ تَ زِ))

همراه باشنده، همراه، جمع متلازمین، وابسته

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متجاوز — تصویر متجاوز

((مُ تَ وِ))

از حد گذرنده، تجاوزگر، افزون تر، بیش تر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از تغامز — تصویر تغامز

((تَ مُ))

چشمک زدن، غمزه آمدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از متجاوز — تصویر متجاوز

چنگ انداز

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از متمایز — تصویر متمایز

جدا

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از متمایز — تصویر متمایز

Distinct, Distinctively

دیکشنری فارسی به انگلیسی