جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تغامز

تغامز

تغامز
چشمک زدن با چشم و ابرو و اشاره کردن بیکدیگر غمزه کردن چشمک زدن،جمع تغامزات
فرهنگ لغت هوشیار

تغامز

تغامز
یکدیگر را به چشم اشارت کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر بچشم اشارت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اشاره کردن بعض قوم مر بعض دیگر را با چشمهای خود، یقال: تغامزوا به. (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالی: و اذا مروا بهم یتغامزون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تغامج

تغامج
نوشیدن و مکیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تغامج بین ارفاغ امه، لهزها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ترامز

ترامز
ایما و اشاره کردن گروهی بیکدیگر: دخلت علیهم فتغامزوا و ترامزوا. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

ترامز

ترامز
شتری که قوتش بتمام و کمال رسیده باشد. (منتهی الارب) (المنجد) ، یا آنکه وقت خوردن سرش بلرزد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ترامز

ترامز
توانا و سخت که توانائی او به انتها رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

متغامز

متغامز
یکدیگر را به چشم اشاره کننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغامز شود
لغت نامه دهخدا