جدول جو
جدول جو

معنی متشق - جستجوی لغت در جدول جو

متشق(مُتْ تَ شِ)
قدیدکننده گوشت را و شقیق سازنده. (آنندراج). کسی که گوشت را نیم پز می کند و به درازا بریده جهت توشه خشک می کند. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتشاق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفق
تصویر متفق
با هم یکی شده، هماهنگ، کسی که با دیگری همراه و متحد باشد، هم عهد، کسی که قصد کاری را دارد، قصد کننده، برای مثال یکی متفق بود بر منکری / گذر کرد بر وی نکو محضری (سعدی۱ - ۱۹۲)، سازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشق
تصویر منشق
شکافته شده، ترکیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعشق
تصویر متعشق
کسی که به دیگری عشق می ورزد، عاشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متسق
تصویر متسق
دارای نظم و ترتیب، در علوم ادبی متدارک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، جدا شده، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ پسونددار یا پیشونددار، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ گرفته شده از فعل مانند جویا، شکافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشوق
تصویر متشوق
مشتاق، آرزومند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ شِ)
رباینده. (آنندراج). آنکه می رباید. (ناظم الاطباء) ، برنده. (آنندراج). آنکه می برد و قطع می کند. (ناظم الاطباء) ، شمشیر برکشنده. (آنندراج). آنکه شمشیر برمی کشد، آنکه همه شیر پستان را می دوشد. (ناظم الاطباء). رجوع به امتشاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَقْ قِ)
شکافته شونده و شکافته. (آنندراج). شکافته شدۀ به چندین جزء. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، برق روشن و تابان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تشقق شود
لغت نامه دهخدا
لفظی است که از لفظ دیگر گرفته شده و فارسیان بتخفیف هم آرند، کلمه گرفته شده از کلمه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشق
تصویر منشق
بینی دماغ شکافته پاره شکافته شونده، شکافته پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفق
تصویر متفق
با هم سازوار کردن، هماهنگ و هم عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوق
تصویر متوق
سخت آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
خواهان نما آرزومند نما بتکلف ظاهر کننده شوق خود را، آرزومند جمع متشوقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعشق
تصویر متعشق
مهر ورز شیفته عاشقی نماینده عشق ورزنده جمع متعشقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسق
تصویر متسق
ساماندار، هموار دارای نظم و ترتیب، مستوی، بحر متدارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
((مُ تَ قّ))
جدا شده، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، کلمه ای که از کلمه دیگر گرفته شده باشد، در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند، آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعشق
تصویر متعشق
((مُ تَ عَ شِّ))
عاشقی نماینده، عشق ورزنده، جمع متعشقین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متسق
تصویر متسق
((مُ تَّ س))
دارای نظم و ترتیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفق
تصویر متفق
((مُ تَّ فِ))
با هم یکی شده، یک دل و یک جهت، متحد شده، سازگار، همراه، مصمم، قصد کننده، القول هم صدا، هم کلام
متفق الرأی: کنایه از همدستان، هم رأی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
برگرفته، فرامده، شیب، آمده از
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
Derivative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
dérivé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
turunan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
উৎসভূত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
व्युत्पन्न
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
derivato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
похідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
derivado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
afgeleid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
производный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
pochodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
abgeleitet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
derivado
دیکشنری فارسی به پرتغالی