متعشق متعشق عاشقی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عاشق. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعشق شود لغت نامه دهخدا
متعلق متعلق خویش از آن آویخته شده، مربوط. در آویزنده بچیزی، مرتبط متصل: ... حصول غرض هر دو صنف بوسیله این فضیلت متعلق بود، وابسته مربوط، خویشاوند خویش: متعلقانش را که نظر در کار او بود و شفقت بروزگار او پندش دادند و بندش نهادند سودی نکرد، جمع متعلقین فرهنگ لغت هوشیار