زینت داده و آراسته. (آنندراج). باتجمل. (یاد داشت بخط مرحوم دهخدا). آن که می آراید شخص خود را. (ناظم الاطباء). آراسته و صاحب تجمل: چون سلطان محمود او (فرخی) را متجمل دید به همان چشم در او نگریست. (چهارمقاله)، خوشحال و آسوده حال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، آن که پیه گداخته می خورد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، بر شتر نشسته. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تجمل شود
زینت داده و آراسته. (آنندراج). باتجمل. (یاد داشت بخط مرحوم دهخدا). آن که می آراید شخص خود را. (ناظم الاطباء). آراسته و صاحب تجمل: چون سلطان محمود او (فرخی) را متجمل دید به همان چشم در او نگریست. (چهارمقاله)، خوشحال و آسوده حال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، آن که پیه گداخته می خورد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، بر شتر نشسته. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تجمل شود
جماعت مجتمعشده. (آنندراج). فراهم آورده شده و جمعشده. (ناظم الاطباء). آن که می برد خود را با دیگری در زیر یک بالاپوش. (ناظم الاطباء) ، گیرنده، پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجمی شود
جماعت مجتمعشده. (آنندراج). فراهم آورده شده و جمعشده. (ناظم الاطباء). آن که می برد خود را با دیگری در زیر یک بالاپوش. (ناظم الاطباء) ، گیرنده، پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجمی شود
فراهم آمده. (آنندراج). فراهم آمده و مجتمع شده، با هم دوچار شده. (ناظم الاطباء) ، خیمه زده و چادرزده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مقیم گردیده در دارالحرب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجمر شود
فراهم آمده. (آنندراج). فراهم آمده و مجتمع شده، با هم دوچار شده. (ناظم الاطباء) ، خیمه زده و چادرزده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مقیم گردیده در دارالحرب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجمر شود