جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متعمد

متعمد

متعمد
آهنگ کاری کننده. (از منتهی الارب). کسی که با تحمل و وقار کار می کند و با قصد و آهنگ مشغول کار می گردد. کسی که جد و جهد می کند و بطور عمد و دانسته کار می کند. (ناظم الاطباء). قصد کننده کاری را. و رجوع به تعمد شود
لغت نامه دهخدا

معتمد

معتمد
اعتماد کننده، نام یکی از خلفای عباسی که همزمان با لیث صفاری بوده است
معتمد
فرهنگ نامهای ایرانی

معتمد

معتمد
کسی یا چیزی که به آن اعتماد کنند، کسی که مورد اعتماد واقع گردیده و کاری به او سپرده شده
معتمد
فرهنگ فارسی عمید