ماهیی است عظیم الجثۀ فربه که در دریای مصر بهم می رسد سیاه رنگ و بی فلس است و استخوان کمی دارد و شارب آن مانند مار باریکی دراز و سر آن طویل و دهن آن مستطیل، مانند خرطوم و یهودان آن را می خورند و در تحفه گفته به مازندران آن را کلیس گویند و به تنکابن اسپلی و به عربی جری گویند ومار ماهیج معرب آن است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، قسمی از ماهی به شکل مار، (ناظم الاطباء)، جرّی ّ، جرّیث، (دهار)، صلّور، (بحر الجواهر) (منتهی الارب)، انکلیس، انقلیس، (منتهی الارب)، انکلیس و آن ماهیی است شبیه به مار و همگی آن روغن باشد چون بریان شود، (تذکرۀ ضریرانطاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سمک هازنی، قرّیث، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گونۀ ماهی غضروفی از راستۀ سیکلوستومها که ظاهری شبیه به مار و دهانی گرد دارد و فاقد فلس است، زبانش شبیه به استوانه می باشد که دردهان رفت و آمد می کند، مارماهی غالباً انگل ماهیان دیگر می شود و به کمک دهانش به بدن آنها می چسبد و بوسیلۀ زبان خود گوشت آنها را می مکد، گونه های مختلف این ماهی بین 40 سانتیمتر تا یک متر طول دارد و اکثر گونه های آن در رودخانه ها می زیند، حیهالبحر، (از فرهنگ فارسی معین) : مرد باید که مار گرزه بود نه نگار آورد چو ماهی شیم مارماهی نبایدش بودن که نه این و نه آن بود در خیم، ابوحنیفۀاسکافی، گوشت ماهیی که ... به پارسی مارماهی گویند ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، به مارماهی مانی نه ماهیی و نه مار منافقی چه کنی مار باش یا ماهی، سنائی، سپیدی کن حقیقت یا سیاهی که نبود مارماهی مار و ماهی، نظامی، ، در اصطلاح و کنایه، مردم منافق و دوروی و مزور را گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)
ماهیی است عظیم الجثۀ فربه که در دریای مصر بهم می رسد سیاه رنگ و بی فلس است و استخوان کمی دارد و شارب آن مانند مار باریکی دراز و سر آن طویل و دهن آن مستطیل، مانند خرطوم و یهودان آن را می خورند و در تحفه گفته به مازندران آن را کلیس گویند و به تنکابن اسپلی و به عربی جری گویند ومار ماهیج معرب آن است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، قسمی از ماهی به شکل مار، (ناظم الاطباء)، جِرّی ّ، جِرّیث، (دهار)، صِلَّور، (بحر الجواهر) (منتهی الارب)، انکلیس، انقلیس، (منتهی الارب)، انکلیس و آن ماهیی است شبیه به مار و همگی آن روغن باشد چون بریان شود، (تذکرۀ ضریرانطاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سمک هازنی، قِرّیث، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گونۀ ماهی غضروفی از راستۀ سیکلوستومها که ظاهری شبیه به مار و دهانی گرد دارد و فاقد فلس است، زبانش شبیه به استوانه می باشد که دردهان رفت و آمد می کند، مارماهی غالباً انگل ماهیان دیگر می شود و به کمک دهانش به بدن آنها می چسبد و بوسیلۀ زبان خود گوشت آنها را می مکد، گونه های مختلف این ماهی بین 40 سانتیمتر تا یک متر طول دارد و اکثر گونه های آن در رودخانه ها می زیند، حیهالبحر، (از فرهنگ فارسی معین) : مرد باید که مار گرزه بود نه نگار آورد چو ماهی شیم مارماهی نبایدش بودن که نه این و نه آن بود در خیم، ابوحنیفۀاسکافی، گوشت ماهیی که ... به پارسی مارماهی گویند ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، به مارماهی مانی نه ماهیی و نه مار منافقی چه کنی مار باش یا ماهی، سنائی، سپیدی کن حقیقت یا سیاهی که نبود مارماهی مار و ماهی، نظامی، ، در اصطلاح و کنایه، مردم منافق و دوروی و مزور را گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)
دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری چقلوندی و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به چقلوندی، دامنه، سردسیر، مالاریائی، دارای 210 تن سکنه، آب آن از سراب پیرماهی، محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات و صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنین از طایفۀ نقی میباشند، عده ای دارای ساختمان و عده ای درسیاه چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام در حوالی ییلاق و قشلاق میروند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری چقلوندی و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به چقلوندی، دامنه، سردسیر، مالاریائی، دارای 210 تن سکنه، آب آن از سراب پیرماهی، محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات و صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنین از طایفۀ نقی میباشند، عده ای دارای ساختمان و عده ای درسیاه چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام در حوالی ییلاق و قشلاق میروند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نوعی از انگور است، (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بود از آب تیرماهی و از باد مهرگان، منوچهری، تیره شد همچون عصیر تیرماهی آب جوی شد چو آب تیرماهی خم به خم اندرعصیر، میرمعزی (از آنندراج)، ، نوعی از ماهی، از عالم تیرمار، (آنندراج)، نام داروئی هم هست، (برهان) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، زنجبیل، (الفاظ الادویه)، گزر و زردک را نیز گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نوعی از انگور است، (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بود از آب تیرماهی و از باد مهرگان، منوچهری، تیره شد همچون عصیر تیرماهی آب جوی شد چو آب تیرماهی خم به خم اندرعصیر، میرمعزی (از آنندراج)، ، نوعی از ماهی، از عالم تیرمار، (آنندراج)، نام داروئی هم هست، (برهان) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، زنجبیل، (الفاظ الادویه)، گزر و زردک را نیز گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
قسمی از ماهی که از دندان آن دستۀ کارد و چاقو می سازند. (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از آنندراج). سنگ صدفی نفیس و آن دندان شیرماهی است که در سابق از آن دستۀ خنجر و امثال آن می کردند و گاهی مرصع به جواهر بود به قطر ساعد کودکی پنج شش ساله. رنگ آن به رنگ ابری میان تیره و روشن و شفاف گونه بود یعنی اگر به تنکی کاغذ می بریدند حاجب ماوراء نبود و مانند شیشه که کمی دودزده باشد چیزها از پشت آن دیده می شد. (یادداشت مؤلف) : و کانوا [اهل ظفار یصطادون سمکاً یسمی بالفارسیه شیرماهی و معناه اسدالسمک وهو یشبه الحوت المسمی عندنا بتازرت. (ابن بطوطه). - دستۀ شیرماهی (در خنجر و جز آن) ، دستۀ کارد و یا شمشیری که از دندان شیرماهی ساخته شده باشد. (یادداشت مؤلف). ، نوعی از ماهی فلس دار که گوشت بسیار لذیذی دارد. (از برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
قسمی از ماهی که از دندان آن دستۀ کارد و چاقو می سازند. (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از آنندراج). سنگ صدفی نفیس و آن دندان شیرماهی است که در سابق از آن دستۀ خنجر و امثال آن می کردند و گاهی مرصع به جواهر بود به قطر ساعد کودکی پنج شش ساله. رنگ آن به رنگ ابری میان تیره و روشن و شفاف گونه بود یعنی اگر به تنکی کاغذ می بریدند حاجب ماوراء نبود و مانند شیشه که کمی دودزده باشد چیزها از پشت آن دیده می شد. (یادداشت مؤلف) : و کانوا [اهل ظفار یصطادون سمکاً یسمی بالفارسیه شیرماهی و معناه اسدالسمک وهو یشبه الحوت المسمی عندنا بتازرت. (ابن بطوطه). - دستۀ شیرماهی (در خنجر و جز آن) ، دستۀ کارد و یا شمشیری که از دندان شیرماهی ساخته شده باشد. (یادداشت مؤلف). ، نوعی از ماهی فلس دار که گوشت بسیار لذیذی دارد. (از برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
افسانه، گاوی که پای بر پشت ماهی دارد و زمین بر پشت گرفته، حیوانی است در افسانه هاگویند کرۀ ارض بر پشت او ایستاده است: ز زخم سمش گاوماهی ستوه بجستن چوبرق و بهیکل چو کوه، فردوسی، و اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاوماهی ملاحظه کردی، (مجالس سعدی)، - تا گاوماهی،تا آنسوی زمین: شمشیر علی بروز خندق از عمرو گذر کرد و زمین را بشکافت و به گاو ماهی رسید، (داستان)
افسانه، گاوی که پای بر پشت ماهی دارد و زمین بر پشت گرفته، حیوانی است در افسانه هاگویند کرۀ ارض بر پشت او ایستاده است: ز زخم سمش گاوماهی ستوه بجستن چوبرق و بهیکل چو کوه، فردوسی، و اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاوماهی ملاحظه کردی، (مجالس سعدی)، - تا گاوماهی،تا آنسوی زمین: شمشیر علی بروز خندق از عمرو گذر کرد و زمین را بشکافت و به گاو ماهی رسید، (داستان)
گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که بدنی کشیده و بالۀ شنای پشتی کوتاه و نوک تیز دارد، گونه هائی از این ماهی در دریای خزر نیز فراوانند، (فرهنگ فارسی معین، ذیل ماهی)
گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که بدنی کشیده و بالۀ شنای پشتی کوتاه و نوک تیز دارد، گونه هائی از این ماهی در دریای خزر نیز فراوانند، (فرهنگ فارسی معین، ذیل ماهی)
نام جزیره ای است به دریا و کلمه فارسی است و عرب آن را تعریب کرده سماهیج گویند و آن جزیره ای میان عمان و بحرین باشد میان دریا، (از معجم البلدان، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، اصمعی گوید: سماهیج جزیره ایست در دریا که به فارسی ’ماش ماهی’ گفته می شود و عرب آن را معرب کرده است، (از المعرب جوالیقی ص 202)، رجوع به سماهیج شود
نام جزیره ای است به دریا و کلمه فارسی است و عرب آن را تعریب کرده سماهیج گویند و آن جزیره ای میان عمان و بحرین باشد میان دریا، (از معجم البلدان، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، اصمعی گوید: سماهیج جزیره ایست در دریا که به فارسی ’ماش ماهی’ گفته می شود و عرب آن را معرب کرده است، (از المعرب جوالیقی ص 202)، رجوع به سماهیج شود
ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، در سه هزارگزی باختر سی سخت و دوهزارگزی راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز واقع است، سکنۀ آن 50 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، در سه هزارگزی باختر سی سخت و دوهزارگزی راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز واقع است، سکنۀ آن 50 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
طائفه ای است اصل آنها از خلج بلوک قونقیری است همه چادرنشین ییلاق آنها در پاکت بلوک قونقیری و قشلاق آنها در جزیره علی یوسف از دریاچۀ بختکان معیشت آنها از گوسفند و بز است، (فارسنامۀ ناصری ص 331)
طائفه ای است اصل آنها از خلج بلوک قونقیری است همه چادرنشین ییلاق آنها در پاکت بلوک قونقیری و قشلاق آنها در جزیره علی یوسف از دریاچۀ بختکان معیشت آنها از گوسفند و بز است، (فارسنامۀ ناصری ص 331)
یک فرسنگی بیشتر شمالی برازجان است، (فارسنامۀ ناصری)، دهی است از دهستان حومه بخش برازجان شهرستان بوشهر که در9 هزارگزی شمال برازجان و دو هزارگزی راه شوسۀ شیراز به بندر بوشهر واقع است، منطقه ای است جلگه ای سردسیر و دارای 136 تن سکنه، آبش از چاه و چشمه شور، محصولش غلات، خرما، تنباکو، صیفی است، و شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
یک فرسنگی بیشتر شمالی برازجان است، (فارسنامۀ ناصری)، دهی است از دهستان حومه بخش برازجان شهرستان بوشهر که در9 هزارگزی شمال برازجان و دو هزارگزی راه شوسۀ شیراز به بندر بوشهر واقع است، منطقه ای است جلگه ای سردسیر و دارای 136 تن سکنه، آبش از چاه و چشمه شور، محصولش غلات، خرما، تنباکو، صیفی است، و شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد که در 24هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 12 هزارگزی خاور راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه واقع و محلی است جلگه، سردسیر مالاریائی و دارای 120 تن سکنه، آب آن از چشمه ها و محصول آنجا غلات و حبوبات، لبنیات و شغل اهالی، زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، ساکنین از طایفه حسنوند هستند و در زمستان قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد که در 24هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 12 هزارگزی خاور راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه واقع و محلی است جلگه، سردسیر مالاریائی و دارای 120 تن سکنه، آب آن از چشمه ها و محصول آنجا غلات و حبوبات، لبنیات و شغل اهالی، زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، ساکنین از طایفه حسنوند هستند و در زمستان قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نوعی ماهی است، این ماهی با شکل های مختلف در نواحی سردسیر و آب و هوای نیمکرۀ شمالی پراکنده است بخصوص در اروپا و آمریکا و نیز آبی که این حیوان در آن زیست می کند ممکن است آب شور یا شیرین باشد، لانه اش در سبزه و کروی شکل و دارای دو سر است و قطر آن در حدود 10 سانتیمتر میباشد
نوعی ماهی است، این ماهی با شکل های مختلف در نواحی سردسیر و آب و هوای نیمکرۀ شمالی پراکنده است بخصوص در اروپا و آمریکا و نیز آبی که این حیوان در آن زیست می کند ممکن است آب شور یا شیرین باشد، لانه اش در سبزه و کروی شکل و دارای دو سر است و قطر آن در حدود 10 سانتیمتر میباشد
مارماهی است، (انجمن آرا) (آنندراج)، معرب مارماهی است و ظاهراً آن غیر جرّی ّ و جرّیث است چنانکه در حدیث آمده است: جمیع السمک حلال غیر الجریث و المارماهیج، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مارماهی شود
مارماهی است، (انجمن آرا) (آنندراج)، معرب مارماهی است و ظاهراً آن غیر جِرّی ّ و جِرّیث است چنانکه در حدیث آمده است: جمیع السمک حلال غیر الجریث و المارماهیج، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مارماهی شود