جدول جو
جدول جو

معنی بارمایه

بارمایه((یِ))
زادراه، توشه برای مسافرت
تصویری از بارمایه
تصویر بارمایه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بارمایه

بارمایه

بارمایه
متاع و کالا که برای تجارت حمل شود، مایۀ درست و قیمتی، سرمایۀ واقعی
بارمایه
فرهنگ فارسی عمید

کارمایه

کارمایه
قدرت، توانایی، مادۀ اصلی، در علم فیزیک انرژی مثلاً کار مایۀ حرارتی، کارمایۀ مکانیکی، کارمایۀ نوری
کارمایه
فرهنگ فارسی عمید

بامایه

بامایه
مُرَکَّب اَز: با + مایه، که مایه دارد. مایه دار.
لغت نامه دهخدا

برمایه

برمایه
برمایون. پرمایون. نام گاوی که فریدون را شیر داد. (از برهان) :
همان گاو کش نام برمایه بود
ز گاوان ورا برترین پایه بود.
فردوسی.
یکی گاو برمایه خواهد بدن
جهانجوی را دایه خواهد بدن.
فردوسی.
کجا نام آن گاو برمایه بود
تو گفتی که بر تنْش پیرایه بود.
فردوسی.
رجوع به برمایون و پرمایون شود، قسمی از اظفارالطیب. نوعی عطر مرکب. عطری است مرکب که آنرا مثلث نیز گویند. مثلثه. (یادداشت دهخدا) ، بیخ والا. اذخر جامی. (یادداشت دهخدا). رجوع به اذخر شود
لغت نامه دهخدا

برمایه

برمایه
مقابل فرومایه. (یادداشت دهخدا). رجوع به فرومایه شود
لغت نامه دهخدا