جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کارمایه

کارمایه

کارمایه
قدرت، توانایی، مادۀ اصلی، در علم فیزیک انرژی مثلاً کار مایۀ حرارتی، کارمایۀ مکانیکی، کارمایۀ نوری
کارمایه
فرهنگ فارسی عمید

بارمایه

بارمایه
متاع و کالا که برای تجارت حمل شود، مایۀ درست و قیمتی، سرمایۀ واقعی
بارمایه
فرهنگ فارسی عمید

مارماهی

مارماهی
نوعی ماهی خوراکی شبیه مار، با باله های پشتی یکسره که تا دم می رسد
مارماهی
فرهنگ فارسی عمید

کم مایه

کم مایه
کسی که سرمایۀ اندک دارد، کنایه از آنکه علم و اطلاع کافی ندارد، مقابلِ پرمایه، آنچه مادۀ اصلیش کم باشد مثلاً چای کم مایه
کم مایه
فرهنگ فارسی عمید