جدول جو
جدول جو

معنی مادام - جستجوی لغت در جدول جو

مادام
تا هنگامیکه
تصویری از مادام
تصویر مادام
فرهنگ واژه فارسی سره
مادام
دائم، پیوسته، مدام
خانم، بانو
مادام که: تا وقتی که، تا زمانی که
تصویری از مادام
تصویر مادام
فرهنگ فارسی عمید
مادام
تا وقتی که، تا زمانیکه بی بی، خانم، بانو، خاتون، بیگم، بانو
تصویری از مادام
تصویر مادام
فرهنگ لغت هوشیار
مادام
تا وقتی که، تا زمانی که
تصویری از مادام
تصویر مادام
فرهنگ فارسی معین
مادام
خانم، بانو، در خطاب به بانوان شوهردار غیر مسلمان
تصویری از مادام
تصویر مادام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دامی که از موی دم اسب درست میکنند و بر راه پرندگان مینهند تله دام، پرنده ای که نزدیک دام می بندند تا پرندگان دیگر بهوای او در دام افتند خروهه ملواح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادام
تصویر بادام
(دخترانه)
میوه ای کوچک و کشیده با دو پوسته یکی نرم و سبز و دیگری سخت و چوبی
فرهنگ نامهای ایرانی
درختی از تیره گل سرخیان که سر دسته بادامیها است. گلها و برگهایش شبیه گلها و برگهای درخت هلو است. گلها شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و 25 تا 30 پرچم است، چشم محبوب: ئهانت پسته و چشمانت بادام، مقدار اندک اندازه کم: یک بادام نان. یا بادام زمینی. سعد سلطانی، پسته زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدام
تصویر مقدام
بسیار اقدام کننده، پیش رونده، دلاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادام
تصویر بادام
میوه ای کوچک، کشیده و تقریباً بیضی شکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد، گیاه درختی این میوه با برگ های باریک و گل های صورتی، کنایه از چشم معشوق
بادام کوهی: ارژن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادوم
تصویر مادوم
از مادوم تازی نانخورش
فرهنگ لغت هوشیار
پیشگام، دلاور، جنگی رزمنده بسیار اقدام کننده، بسیار پیش آینده پیش رونده. یا مقدام لشکر. فرمانده صاحب منصب: (طایفه شیران را در جمله شیری آوردند که او را شهریار گفتندی. ملک از دیگران که مقدمان و مقدامان لشکر بودند بتقدیم و تمکین او را ممیز گردانید) (مرزبان نامه. 1317 ص 187)
فرهنگ لغت هوشیار
درخت یا درختچه ای از تیره گل سرخیان با میوه ای که تازه اش سبز و کرکدار است ولی به تدریج پوستش سخت می شود که مغز آن شیرین، خوراکی و روغن دار است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادام
تصویر پادام
دامی که از موی دم اسب برای گرفتن پرندگان درست می کنند، پرنده ای که نزدیک دام می بندند تا پرندگان دیگر به هوای او در دام بیفتند، حیله، نیرنگ، پایدام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقدام
تصویر مقدام
((مِ))
بسیار اقدام کننده، دلاور، مبارز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادام
تصویر پادام
پای دام، تله، دام، نوعی دام که از موی دم اسب درست کنند و در زمین بگسترانند تا پای پرندگان در آن گیر کند، مرغی که صیاد در کنار دام ببندد تا مرغان دیگر به هوای او در دام بیفتند، هر نوع حیله و نیرنگی که برای فریب دادن کسی به کار ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدام
تصویر مدام
همیشه، همیشگی، دائم، می، شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادام
تصویر ادام
آنچه با نان خورده می شود، نان خورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدام
تصویر مدام
باران پیوسته، می و شراب، باده، همیشگی، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادام
تصویر ادام
((اِ))
خورش، نان خورش، قاتق، ابا، پیشوای قوم، موافق و سازگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدام
تصویر مدام
((مُ))
همیشه، جاوید، شراب انگوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادامی که
تصویر مادامی که
تا هنگامی که
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مادام العمر
تصویر مادام العمر
همیشگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مادام که
تصویر مادام که
تا وقتی که، تا زمانی که
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادام الحیات
تصویر مادام الحیات
تا زنده است، در مدت زندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادام العمر
تصویر مادام العمر
تا زمانی که زنده باشد، در طول عمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادام الحیوه
تصویر مادام الحیوه
مادام الحیات در فارسی: تا زنده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادام العمر
تصویر مادام العمر
((مُ لْ عُ))
تا پایان زندگی، در سراسر زندگی
فرهنگ فارسی معین