پای دام، تله، دام، نوعی دام که از موی دُم اسب درست کنند و در زمین بگسترانند تا پای پرندگان در آن گیر کند، مرغی که صیاد در کنار دام ببندد تا مرغان دیگر به هوای او در دام بیفتند، هر نوع حیله و نیرنگی که برای فریب دادن کسی به کار ببرند
حلقه ای موئین که از موی دم اسب سازند و بر راه جانوران پرنده گذارند، دام، پایدام: دل خلایق از آنست صید آب روان که باد بر زبر آب می نهد پادام، نزاری، ، پرنده ای که نزدیک دام بندند تا پرندگان دیگر به هوای او آیند و در دام افتند، ملواح، خرخشه، خروهه، خرخسه، (برهان)
آنکه پا دارد: مقابل بی پا، برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت، معتبر با اعتبار با آبرو، توانگر ثروتمند، باوفا وفادار پایدار در دوستی، چوبدستی چماق عمود، اسب جلد و چابک، روز بیستم از ماههای ملکی