جدول جو
جدول جو

معنی لنباننده - جستجوی لغت در جدول جو

لنباننده
(لُمْ نَنْ دَ / دِ)
نعت فاعلی از لنباندن. فروبرندۀ لقمه های بزرگ نیم جویده
لغت نامه دهخدا
لنباننده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برنده
تصویری از لنباننده
تصویر لنباننده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرزاننده
تصویر لرزاننده
تکان دهنده، به لرزآورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجاننده
تصویر رنجاننده
رنج دهنده، آزاردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنباننده
تصویر جنباننده
تکان دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنباننده
تصویر سنباننده
سوراخ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنواننده
تصویر شنواننده
ویژگی آنکه مطلبی را به گوش دیگری برساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنجاننده
تصویر گنجاننده
کسی که چیزی را در میان چیزی جا بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چسباننده
تصویر چسباننده
کسی که دو چیز را به یکدیگر بچسباند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده، فاسد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیباننده
تصویر شیباننده
لرزاننده، درهم کننده
فرهنگ فارسی عمید
(خُ کَ دَ)
لنباندن. رجوع به لنباندن شود
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
که لوچاند
لغت نامه دهخدا
(رَ نَنْ دَ / دِ)
آزاردهنده. اذیت رساننده. موذی. رجوع به رنجانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ نَ وا نَنْ دَ / دِ)
که بشنواند: رجل سمع یا سمیع یا مسمع یا رجل سمع، مرد شنواننده. (منتهی الارب). رجوع به شنواندن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ رِ تَ / تِ)
بخنده درآوردنده. بخنده افکننده. بخنده وادارنده
لغت نامه دهخدا
(لُمْ نَنْ دَ / دِ)
حالت و صفت لنباننده
لغت نامه دهخدا
(لُمْ دَ / دِ)
لنبانیده. با لقمه های بزرگ نیم خائیده فروبرده
لغت نامه دهخدا
(لُمْ دَ / دِ)
نعت مفعولی از لنبانیدن. لنبانده
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنداننده
تصویر خنداننده
آنکه کسی را بخنده درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبانیدن
تصویر لنبانیدن
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنباننده
تصویر سنباننده
آنکه سوراخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمباننده
تصویر لمباننده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبانده
تصویر لنبانده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوچاننده
تصویر لوچاننده
آنکه چشم خود را کج و کوله کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوغاننده
تصویر لوغاننده
دوشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزاننده
تصویر لغزاننده
آنکه کسی یا چیزی را بلغزاند. لغزانی. لغزان بودن ملاست لیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسباننده
تصویر چسباننده
کسی که دو چیز را بهم چسباند، میل دهنده منحرف سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمبانیده
تصویر لمبانیده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزاننده
تصویر لرزاننده
آنکه بلرزاند کسی که بلرز در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجاننده
تصویر گنجاننده
کسی که چیزی را در چیزی یا محلی جا دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده متعفن سازنده، فاسد کننده تباه سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجاننده
تصویر رنجاننده
رنج دهنده آزار دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنبانیده
تصویر جنبانیده
جنبانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنباننده
تصویر جنباننده
محرک
فرهنگ واژه فارسی سره