معنی رنجاننده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با رنجاننده
رنجاننده
- رنجاننده
- آزاردهنده. اذیت رساننده. موذی. رجوع به رنجانیدن شود
لغت نامه دهخدا
رنجانیده
- رنجانیده
- رنجانده. رنج داده شده. آزرده شده. مشقت و تعب رسیده. آسیب و صدمه رسیده. رجوع به رنجانیدن شود
لغت نامه دهخدا
گنجاننده
- گنجاننده
- جای دهنده چیزی را در چیزی. رجوع به گنجاندن و گنجانیدن شود
لغت نامه دهخدا