هرگز نه هرگزنه نه، گاه اشاره است به لن ترانی. (هرگز مرا نخواهی دید) (که از جانب حق تعالی بموسی خطاب شده) : قامتم چون لام و نون کردی چو موسی در امید پس مرا در گلبن غیرت نوای لن زدی. (سنائی. مصف. 323)
هرگز نه هرگزنه نه، گاه اشاره است به لن ترانی. (هرگز مرا نخواهی دید) (که از جانب حق تعالی بموسی خطاب شده) : قامتم چون لام و نون کردی چو موسی در امید پس مرا در گلبن غیرت نوای لن زدی. (سنائی. مصف. 323)
دارای لنگر، کنایه از بسیار سنگین، برای مثال زخم می باشد گران شمشیر لنگردار را / زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن (صائب - لغت نامه - لنگردار)، کنایه از باوقار و آرامش
دارای لنگر، کنایه از بسیار سنگین، برای مِثال زخم می باشد گران شمشیر لنگردار را / زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن (صائب - لغت نامه - لنگردار)، کنایه از باوقار و آرامش
یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان، نیمی از بار یکی از چیزی که جفت باشد مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب لنگ کردن: در ورزش در کشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن
یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان، نیمی از بار یکی از چیزی که جفت باشد مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب لنگ کردن: در ورزش در کُشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن
انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود، پای آسیب دیده که بلنگد، خسته و وامانده، برای مثال پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ - ۱۰۱۹)، نیازمند به چیزی لنگ کردن: آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود، پای آسیب دیده که بلنگد، خسته و وامانده، برای مِثال پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ - ۱۰۱۹)، نیازمند به چیزی لنگ کردن: آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
سخن طعنه آمیز و ناپسند، هرگز مرا نبینی، موسی در کوه طور مسئلت داشت که خدا را ببیند. گفت - «ربّ ارنی انظر إلیک» ( پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم) . خطاب آمد - «لن ترانی» (اعراف - ۱۴۳)
سخن طعنه آمیز و ناپسند، هرگز مرا نبینی، موسی در کوه طور مسئلت داشت که خدا را ببیند. گفت - «رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ إِلَیْک» ( پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم) . خطاب آمد - «لَنْ تَرانی» (اعراف - ۱۴۳)
شخص بلند قد و قوی هیکل. در اصل، نام امیری بسیار بلندقامت و تنومند در هند بوده، برای مثال از آن با حکیمان نیارم نشستن / که ایشان چو هورند و من لندهورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
شخص بلند قد و قوی هیکل. در اصل، نام امیری بسیار بلندقامت و تنومند در هند بوده، برای مِثال از آن با حکیمان نیارم نشستن / که ایشان چو هورند و من لندهورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
با خود سخن گفتن از روی خشم و اوقات تلخی، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، غر غر کردن، دندیدن، دندش، برای مثال بر ضعیفی گیاه آن باد تند / رحم کرد ای دل تو از قوت ملند (مولوی - ۱۶۸)
با خود سخن گفتن از روی خشم و اوقات تلخی، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غُر و لُند کردن، ژَکیدن، رَکیدن، زَکیدن، لُند لُند کردن، غُر غُر کردن، دَندیدن، دَندِش، برای مِثال بر ضعیفی گیاه آن باد تند / رحم کرد ای دل تو از قوت ملند (مولوی - ۱۶۸)