مُرَکَّب اَز: تنگ، بار + بست، مخفف ِ بسته، صفت بار و کالا: تنگ بست فروختن، فروختن در دکان نه در انبار که خرج برگردان و حمالی بر آن تعلق گیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
برآوردۀ با سنگ چنانکه دیوارۀ چاهی یا کنار رودی. (یادداشت بخط مؤلف) : و علل و مشرف و شحنه پدید کرده بوده حاصل برای عمارت سنگ بست و پل. (تاریخ طبرستان). ز مهد زر و گنبد سنگ بست مهیاش کردند جای نشست. نظامی
محکم. (غیاث) : دو برج رزین زین دز سنگ بست ز برج ملک دوردرهم شکست. نظامی. چو زد کوزه بر حوضۀ سنگ بست سفالین بد آن کوزه حالی شکست. نظامی. در آن کوش از این خانه سنگ بست که همسنگ این سنگی آری بدست. نظامی. ، ثابت. پابرجا: در آن خطه بود آتشی سنگ بست که خواندی خودی سوزش آتش پرست. نظامی. ، میوه که هنوز نارسیده باشد و اثر خامی در او ظاهر شود. (غیاث)