جدول جو
جدول جو

معنی لنگر برداشتن

لنگر برداشتن
بیرون کشیدن لنگر کشتی از آب و کشتی را به حرکت در آوردن
کنایه از حرکت کردن، جنبیدن
تصویری از لنگر برداشتن
تصویر لنگر برداشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لنگر برداشتن

لنگر برداشتن

لنگر برداشتن
برآوردن لنگر از آب و کشتی را بحرکت در آوردن مقابل لنگر انداختن
لنگر برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار

شلنگ برداشتن

شلنگ برداشتن
شلنگ انداختن. (فرهنگ لغات عامیانه). با قدمهای بسیار بلند رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلنگ انداختن شود
لغت نامه دهخدا

رنگ برداشتن

رنگ برداشتن
رنگ گرفتن. (آنندراج). لون پذیرفتن. رنگ چیزی را قبول کردن:
گل پژمرده رنگی غیر حسرت برنمی دارد
دل افسرده داغی جز خیالت برنمی دارد.
میرزا جلال اسیر (از بهار عجم).
- رنگ خجالت برداشتن، از شرمگینی رنگ سرخ بر چهره گرفتن. رنگ سرخ پذیرفتن چهره از فرط شرم و حیا:
قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت
چهرۀ بی شرم تو رنگ خجالت برنداشت.
صائب (از بهار عجم).
، رنگ بردن. رنگ سوختن. (آنندراج). بیرنگ ساختن واز بین بردن رنگ چیزی. رنگ چیزی را زایل ساختن و دگرگون کردن. و رجوع به رنگ بردن و رنگ سوختن شود:
ز صدمت تو توان کرد کوه را سیماب
ز هیبت تو توان رنگ ارغوان برداشت.
حسین سنائی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا