جدول جو
جدول جو

معنی لندیدن

لندیدن
با خود سخن گفتن از روی خشم و اوقات تلخی، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، غر غر کردن، دندیدن، دندش، برای مثال بر ضعیفی گیاه آن باد تند / رحم کرد ای دل تو از قوت ملند (مولوی - ۱۶۸)
تصویری از لندیدن
تصویر لندیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لندیدن

لندیدن

لندیدن
لندلند کردن. غر و غر کردن. غرغر کردن. لنده دادن. لنده زدن. نامفهوم کلماتی حاکی از ناخشنودی گفتن. ژکیدن. دندیدن. غرولند کردن. غرولند زدن. خودبه خود سخن گفتن از روی قهر و غضب و غصه. (برهان)
لغت نامه دهخدا

رندیدن

رندیدن
تراشیدن چوب و فلز رنده کردن، جلا دادن صیقل دادن، هموار کردن برابر ساختن
فرهنگ لغت هوشیار