جدول جو
جدول جو

معنی لبند - جستجوی لغت در جدول جو

لبند
نوعی پارچه که توسط گالش ها بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لبنگ
تصویر لبنگ
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباد
تصویر لباد
نمد مال، نمد فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلند
تصویر بلند
مقابل کوتاه، دراز مثلاً چوب بلند،
قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابل پست مثلاً کوه بلند،
کنایه از پر اهمیت، ارجمند مثلاً مقام بلند، نسب بلند،
کنایه از مساعد مثلاً بخت بلند،
بسیار شدید و رسا مثلاً صدای بلند
بلند شدن: افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن، از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
بلند کردن: برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباد
تصویر لباد
چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبنی
تصویر لبنی
درختی که شیره ای مانند عسل از آن تراوش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبنی
تصویر لبنی
مربوط به لبن، شیری مثلاً فرآورده های لبنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوند
تصویر لوند
عشوه گر، طناز، زن هرجایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبند
تصویر تبند
مکر، حیله، محیل، مکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبخند
تصویر لبخند
خنده ای که فقط لب ها از هم باز شود، خندۀ کم، تبسم، لبخند زدن مثلاً تبسم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلبند
تصویر دلبند
کسی که انسان او را از ته دل دوست بدارد مانند فرزند عزیز، بسته شده به دل، معشوق، محبوب
فرهنگ فارسی عمید
(دُ بَ)
دل بند. عمامه. (مقدمه الادب زمخشری ص 62). دستار و عمامه و تاج و کلاه و دیهیم. (ناظم الاطباء). دولبند. تول بند: دلبند کاغذ، فروقه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دولبند شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
سربند. افساری است برای نگهداری سر اسب. (دزی ج 1 ص 671). تسمه ای است که کشیده شده است بین دو دست اسب و سر او. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلند
تصویر بلند
برافراشته، مرتفع، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبود
تصویر لبود
کنه، جمع لبد، نمد ها خوی گیر ها ماندگار شدن، به زمین چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سخن و گفتگوی، لاف و گزاف، اشاره بشاعر و قصه خوان و سخن گزار هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
نمد ساز جامه ای که در روزهای بارانی پوشند بارانی نمدین: دیدش و بشناختش چیزی نداد روز دیگر او بپوشیداز لباد. (مولوی لغ) چوبی که بر گردن گاو گردونه و گاو زراعت گذارند یوغ: کشاورز بر گاو بندد لباد ز گاو آهن و گاو جوید مراد. (نظامی آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبخند
تصویر لبخند
تبسم، خنده کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبنگ
تصویر لبنگ
دیوچه دیوک ارضه: شیاطین گفتند این کار ارضه است یعنی لبنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبنه
تصویر لبنه
گراس (لقمه) لپ (لقمه کلان) خشتک شپشه شپشک
فرهنگ لغت هوشیار
درخت بناست (کندر) لبنی در فارسی: شیری جیوی منسوب به لبن شیری. کندر. توضیح در برهان لبنی بر وزن مدنی آمده و صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلبند
تصویر دلبند
اسیر کننده دل، دلکش
فرهنگ لغت هوشیار
باغبان: همچو گلبندی که تا افتد گلی بندد بجا داغ دیگر می نهم یک داغ چون بهتر کنم. (نظام دست غیب)، نوعی پارچه ابریشمین رنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوند
تصویر لوند
((لَ وَ))
روسپی، فاحشه، عشوه گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلبند
تصویر دلبند
((~. بَ))
عزیز، محبوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلند
تصویر بلند
((بُ لَ))
دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا، دارای فاصله زیاد از زمین، دراز، کشیده، دارای دامنه زیاد، دارای ارزش، یا اهمیت یا اعتبار معنوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبنی
تصویر لبنی
((لَ بَ))
مربوط به فرآورده های شیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبنک
تصویر لبنک
((لَ بَ))
موریانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبخند
تصویر لبخند
((~. خَ))
خنده کوتاهی که تنها موجب حرکت لب هامی شود، تبسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لباد
تصویر لباد
((لَ))
جامه ای که در روزهای بارانی پوشند، لباده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لباد
تصویر لباد
((لُ))
چوبی که بر گردن گاو گردونه و زراعت گذارند، یوغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبخند
تصویر لبخند
تبسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلند
تصویر بلند
Blaring, Elevated, Long, Lofty, Loud, Loudly, Resounding, Soaring, Tall, Towering, High
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لبخند
تصویر لبخند
Smile
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نعل بند
فرهنگ گویش مازندرانی