جدول جو
جدول جو

معنی لباد

لباد((لَ))
جامه ای که در روزهای بارانی پوشند، لباده
تصویری از لباد
تصویر لباد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لباد

لباد

لباد
نمد ساز جامه ای که در روزهای بارانی پوشند بارانی نمدین: دیدش و بشناختش چیزی نداد روز دیگر او بپوشیداز لباد. (مولوی لغ) چوبی که بر گردن گاو گردونه و گاو زراعت گذارند یوغ: کشاورز بر گاو بندد لباد ز گاو آهن و گاو جوید مراد. (نظامی آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

لباد

لباد
چوبی که بر گردن گاوارابه و گاو گردون و گاو زراعت گذارند. (برهان). یوغ. به هندی جوه خوانند. (غیاث). لُباده:
کشاورز بر گاو بندد لُباد
ز گاوآهن و گاو جوید مراد.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

لباد

لباد
نمدساز. (منتهی الارب). نمدگر. نمدمال. استاد نمدمال. (برهان) ، نمدفروش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

لباد

لباد
جامۀ بارانی را گویند یعنی چیزی که در روزهای باران پوشند. (برهان). جامۀ بارانی از نمد. (غیاث). لباده. نمد:
دیدش و بشناختش چیزی نداد
روز دیگر او بپوشید از لباد.
مولوی.
دهند گنج روان و برند رنج روان
دهند جامۀ اطلس برون برند لباد.
مولوی
لغت نامه دهخدا

بلاد

بلاد
جمع بلد، زیستگاه ها: شهر ها بخش ها سرزمین ها جمع بلده. شهرها: (در جمیع بلاد گردش کرد)، ناحیه ها نواحی. توضیح این کلمه در ترکیب اسمای امکنه برای افاده مفهوم مملکت و کشور بکار رود مثلا بلاد العرب بعربستان بلاد الروم بمملکت رومیان اطلاق شود. یا تخطیط بلاد. جغرافی (علم)، بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. شهرها، ج بلد
بلاد
فرهنگ لغت هوشیار