- كَثِير
- فراوان، زیاد، بسیار
معنی كَثِير - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوتاه قد، کوتاه، کوتاه بین
خرخر کردن، خرّوپف کردن
غمگین، افسرده، عبوس
ضامن، حامی
بی مزّه، ناپسند، نفرت انگیز، بوی بد
کرم مانند، سخاوتمندانه، مهربان
بلورین، فعّالانه
بی محابا، فراوان، بارور
زیرکانه، نقشه کشی
تهوّع آور، انزجار
گدایی، فقیر، محض، نیازمند، کم برخوردار
لنگان، یک تلو تلو خوردن
پر حرف، حرف زیاد
پرحرف، صحبت های زیادی
با خوٰاسته های زیاد، با خوٰاسته های فراوان
خرخره کننده، غرّش
هیجان انگیز، برانگیختن، برانگیزنده، جالب، دلهره آور
پرپشت، سنگین، متراکم
خطرناک
مسن، بزرگ، ارشد، اصلی
گرفتار، زندانی
آخرین
دست نخورده، اوایل
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
غرّش، صدای بم
ماهر، متخصّص
شنیع، بد، شیطانی، شرور
نفوذ، تاثیر، مؤثّر بودن، نوسان
تکثیر، خیلی زیاد، فراوانی
خراش، سوت زدن، سرفه کردن
مینی، کوچک، جزئی، ریز
وجدان
مشهور، معروف
پرحرف، با کلمات زیاد