- كَبِير
- مسن، بزرگ، ارشد، اصلی
معنی كَبِير - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زودرس، سابقه
مینی، کوچک، جزئی، ریز
پزشک، دکتر
وجدان
مشهور، معروف
شنیع، بد، شیطانی، شرور
زیرکانه، نقشه کشی
خرخره کننده، غرّش
تاریک، مه
خرخر کردن، خرّوپف کردن
بد، زشت
غمگین، افسرده، عبوس
سگ مانند، سگ سگ
ضامن، حامی
بی مزّه، ناپسند، نفرت انگیز، بوی بد
خراش، سوت زدن، سرفه کردن
تدارکات، مدیریّت، استدلال
بزرگی، بزرگ
غرّش، صدای بم
ماهر، متخصّص
فراوان، زیاد، بسیار
گرفتار، زندانی
آخرین
دست نخورده، اوایل
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
خطرناک
بیان، برای بیان، اظهار
بدخوٰاه، بدخیم، شیطنت آمیز
توجیه
اسراف، اسراف کردن، هدر
دود دادن، بخور
تقویت، تارت، بزرگ نمایی
برنزه کردن، ارائه
کرم مانند، سخاوتمندانه، مهربان