جدول جو
جدول جو

معنی كَبِير - جستجوی لغت در جدول جو

كَبِير
مسن، بزرگ، ارشد، اصلی
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زودرس، سابقه
دیکشنری عربی به فارسی
مینی، کوچک، جزئی، ریز
دیکشنری عربی به فارسی
پزشک، دکتر
دیکشنری عربی به فارسی
مشهور، معروف
دیکشنری عربی به فارسی
شنیع، بد، شیطانی، شرور
دیکشنری عربی به فارسی
زیرکانه، نقشه کشی
دیکشنری عربی به فارسی
خرخره کننده، غرّش
دیکشنری عربی به فارسی
تاریک، مه
دیکشنری عربی به فارسی
خرخر کردن، خرّوپف کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بد، زشت
دیکشنری عربی به فارسی
غمگین، افسرده، عبوس
دیکشنری عربی به فارسی
سگ مانند، سگ سگ
دیکشنری عربی به فارسی
ضامن، حامی
دیکشنری عربی به فارسی
بی مزّه، ناپسند، نفرت انگیز، بوی بد
دیکشنری عربی به فارسی
خراش، سوت زدن، سرفه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تدارکات، مدیریّت، استدلال
دیکشنری عربی به فارسی
بزرگی، بزرگ
دیکشنری عربی به فارسی
غرّش، صدای بم
دیکشنری عربی به فارسی
ماهر، متخصّص
دیکشنری عربی به فارسی
فراوان، زیاد، بسیار
دیکشنری عربی به فارسی
گرفتار، زندانی
دیکشنری عربی به فارسی
دست نخورده، اوایل
دیکشنری عربی به فارسی
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
دیکشنری عربی به فارسی
بیان، برای بیان، اظهار
دیکشنری عربی به فارسی
بدخوٰاه، بدخیم، شیطنت آمیز
دیکشنری عربی به فارسی
اسراف، اسراف کردن، هدر
دیکشنری عربی به فارسی
دود دادن، بخور
دیکشنری عربی به فارسی
تقویت، تارت، بزرگ نمایی
دیکشنری عربی به فارسی
برنزه کردن، ارائه
دیکشنری عربی به فارسی
کرم مانند، سخاوتمندانه، مهربان
دیکشنری عربی به فارسی