- قَلَّصَ
- کاهش دادن، او کم کرد
معنی قَلَّصَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قانونی کردن، او مدوّن شد
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
ارزیابی کردن، ارزیابی کنید، دوباره ارزیابی کردن
اندازه گیری کردن، اندازه گیری کرد
استفراغ کردن، او استفراغ کرد
صاف کردن، مردم
پایه زدن، بافرهنگی
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
بوسیدن، قبل از
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
قطبی کردن، قطب
کوتاه کردن، قلعه
پوست کندن
تقسیم کردن
کوتاه کردن، کوتوله
مختصر کردن، خلاصه کنید، متراکم کردن
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
کم شدن، کوچک شدن
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
لوس کردن، متنعّم کردن
ماساژ دادن، ورز دادن
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
بودجه بندی کردن، اختصاص دهید، سفارشی کردن، خصوصی کردن
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
مقدّس کردن، تقدیس کنید
گمراه کردن، او گمراه کرد
نمک پاشیدن، نمک
مجوّز دادن، او مجوّز داد
تشخیص دادن، شخص
تحویل دادن، صلح
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
تصمیم گرفتن، او تصمیم گرفت