جدول جو
جدول جو

معنی قَلَّصَ - جستجوی لغت در جدول جو

قَلَّصَ
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قانونی کردن، او مدوّن شد
دیکشنری عربی به فارسی
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
دیکشنری عربی به فارسی
ارزیابی کردن، ارزیابی کنید، دوباره ارزیابی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
اندازه گیری کردن، اندازه گیری کرد
دیکشنری عربی به فارسی
استفراغ کردن، او استفراغ کرد
دیکشنری عربی به فارسی
صاف کردن، مردم
دیکشنری عربی به فارسی
پایه زدن، بافرهنگی
دیکشنری عربی به فارسی
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بوسیدن، قبل از
دیکشنری عربی به فارسی
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
قطبی کردن، قطب
دیکشنری عربی به فارسی
کوتاه کردن، قلعه
دیکشنری عربی به فارسی
پوست کندن
دیکشنری عربی به فارسی
تقسیم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کوتاه کردن، کوتوله
دیکشنری عربی به فارسی
مختصر کردن، خلاصه کنید، متراکم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
دیکشنری عربی به فارسی
کم شدن، کوچک شدن
دیکشنری عربی به فارسی
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
دیکشنری عربی به فارسی
بودجه بندی کردن، اختصاص دهید، سفارشی کردن، خصوصی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
مقدّس کردن، تقدیس کنید
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
نمک پاشیدن، نمک
دیکشنری عربی به فارسی
مجوّز دادن، او مجوّز داد
دیکشنری عربی به فارسی
تشخیص دادن، شخص
دیکشنری عربی به فارسی
تحویل دادن، صلح
دیکشنری عربی به فارسی
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تصمیم گرفتن، او تصمیم گرفت
دیکشنری عربی به فارسی