- قَاهِر
- زورآور، فاتح، سرکوبگر، غلبه آور
معنی قَاهِر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چکنده، موجود
بدبین، طعنه آمیز، طنزآمیز، تمسخرآمیز، طعن آمیز، طنز نویس، توهین آمیز، تحقیرآمیز، مسخره آمیز
افسونگر، جادوگر، جذّاب، شعبده باز
سپاسگزار، متشکّرم
بازدیدکننده
سرکوبگر، سرکوب کننده
فرمانده، رهبر، مؤلّف، محدودکننده، پیشرو
بافته شده
پرش، پریدن، پرش زا
برش خورده، طبقه بندی شده، برنده، قطعی، قطع کننده، آمرانه، صریح
بی رحم، خشن، سخت، آهنین و بی رحم
معتبر، خوٰاننده
در حال نزدیک شدن، قایق
پروازان، پرنده
عرضی، گذرا
همه جا حاضر، حاضر
بیدار، مراقب
رونق، درخشان، راغب
توانا، قادر، رهبری کردن
استادانه، ماهر
کمرنگ، رنگ پریده
متحیّر، گیج شده، پریشان
یادآور، به یاد داشته باشید
ظاهری، آشکار، قابل مشاهده، ظاهر
استبدادی، ناعادلانه
وحشیانه، نادان، پر صدا و خودخوٰاه، به طور ملامت آمیز، جاهل
آماده
شایسته، ناسپاس
سوت زدن، خس خس سینه
رانده شده، آمدن