جدول جو
جدول جو

معنی قَادَ - جستجوی لغت در جدول جو

قَادَ
فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انحراف کردن، تیز
دیکشنری عربی به فارسی
ماهی گرفتن، او فریاد زد، شکار غیر قانونی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بازگشتن، او برگشت، بازنگری کردن، برگشتن
دیکشنری عربی به فارسی
سلطه داشتن، او پیروز شد
دیکشنری عربی به فارسی
افزایش دادن، او افزایش یافت، شدید کردن، پیش بردن، حدّاکثر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
گفتن، او گفت
دیکشنری عربی به فارسی
اینچ کردن، خشن، اندازه گرفتن، مقیاس کردن، اندازه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
گرفتار کردن، همین نزدیکی
دیکشنری عربی به فارسی
تسلیم شدن، ذخیره کنید
دیکشنری عربی به فارسی
غیرقابل انتقاد، در معرض انتقاد نیست
دیکشنری عربی به فارسی