- قَادَ
- فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن
معنی قَادَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انحراف کردن، تیز
ماهی گرفتن، او فریاد زد، شکار غیر قانونی کردن
بازگشتن، او برگشت، بازنگری کردن، برگشتن
سلطه داشتن، او پیروز شد
افزایش دادن، او افزایش یافت، شدید کردن، پیش بردن، حدّاکثر کردن
گفتن، او گفت
اینچ کردن، خشن، اندازه گرفتن، مقیاس کردن، اندازه کردن
گرفتار کردن، همین نزدیکی
تسلیم شدن، ذخیره کنید
غیرقابل انتقاد، در معرض انتقاد نیست