پرنده ای است از جنس مرغابی که گردن دراز و پرهای نرم و لطیف برنگ سیاه و سفید دارد و در آب شنا میکند، در نرمی و لطافت به پرهای آن مثال زنند، این پرنده را جویینه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، غاز بسیار بزرگ که پرهای بسیار نرمی دارد و در متکا و بالش و تشک می کنند، (فرهنگ نظام)، - در پر قو خوابیدن، کنایه از در ناز و نعمت پرورش یافتن، - قو نپریدن در جایی، خلوت بودن، بی اغیار بودن، وحشتناک بودن جایی، قو در آنجا نمی پرد را در محلی گویند که هیچکس را در جای دخل نباشد و از حال آنجا کسی خبردار نبود و بسیار جای دهشتناک و مهیب بود، (آنندراج) : خیل ملک ز بیم در آن کو نمی پرد آنجا که رنگ رو پردم قو نمی پرد، تأثیر (از فرهنگ نظام)، در تکیۀ فراغت ما قیل و قال نیست آنجا که هست بالش ما قو نمی پرد، تأثیر (از آنندراج)
پرنده ای است از جنس مرغابی که گردن دراز و پرهای نرم و لطیف برنگ سیاه و سفید دارد و در آب شنا میکند، در نرمی و لطافت به پرهای آن مثال زنند، این پرنده را جویینه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، غاز بسیار بزرگ که پرهای بسیار نرمی دارد و در متکا و بالش و تشک می کنند، (فرهنگ نظام)، - در پر قو خوابیدن، کنایه از در ناز و نعمت پرورش یافتن، - قو نپریدن در جایی، خلوت بودن، بی اغیار بودن، وحشتناک بودن جایی، قو در آنجا نمی پرد را در محلی گویند که هیچکس را در جای دخل نباشد و از حال آنجا کسی خبردار نبود و بسیار جای دهشتناک و مهیب بود، (آنندراج) : خیل ملک ز بیم در آن کو نمی پرد آنجا که رنگ رو پردم قو نمی پرد، تأثیر (از فرهنگ نظام)، در تکیۀ فراغت ما قیل و قال نیست آنجا که هست بالش ما قو نمی پرد، تأثیر (از آنندراج)
رکوی سوخته و پنبه و صحیح بیخ درختی است که پر ملایم باشد و آتش چخماق در آن زود گیرد. (آنندراج). رکو و پنبۀ نیم سوخته. (ناظم الاطباء). چوب پنبه ای که در آتش روشن کردن با چقماق استعمال میشد. (فرهنگ نظام). آتش گیره. (ناظم الاطباء) : با طینت ملایم کار از فلک برآید ز آتش زن است دائم روشن چراغ قورا. محسن تأثیر (از آنندراج). ، نوعی قارچ که در میان درختهای پوسیده روید و از آن برای افروختن آتش آتش گیره، و پرهازه کنند. (یادداشت مؤلف). نوعی است ازقارچ که چتر آن پایه ندارد و به تنه درختان می چسبد. در زیر چتر آن بجای ورقه های نازک سوراخ هایی است که در داخل آنها بازیدها تشکیل میشود و هر یک از آنها دو هاگ دارد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 143 شود
رکوی سوخته و پنبه و صحیح بیخ درختی است که پر ملایم باشد و آتش چخماق در آن زود گیرد. (آنندراج). رکو و پنبۀ نیم سوخته. (ناظم الاطباء). چوب پنبه ای که در آتش روشن کردن با چقماق استعمال میشد. (فرهنگ نظام). آتش گیره. (ناظم الاطباء) : با طینت ملایم کار از فلک برآید ز آتش زن است دائم روشن چراغ قورا. محسن تأثیر (از آنندراج). ، نوعی قارچ که در میان درختهای پوسیده روید و از آن برای افروختن آتش آتش گیره، و پرهازه کنند. (یادداشت مؤلف). نوعی است ازقارچ که چتر آن پایه ندارد و به تنه درختان می چسبد. در زیر چتر آن بجای ورقه های نازک سوراخ هایی است که در داخل آنها بازیدها تشکیل میشود و هر یک از آنها دو هاگ دارد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 143 شود
این واژه پارسی را بیشینه فرهگنویسان با (قاف تازی) آورده اند ولی هیچیک آن را تازی یا ترکی و مغولی ندانسته اند دهخدا و معین نیز به همین گونه پس باید آن را غو نوشت نه قو فرهنگ عمید نه تنها واژه (قو) را نیاورده که به درست آن را در بخش (غ) غو آورده است غو ارج نادرست نویسی غو پارسی است لویی غو آتشزنه از گیاهان
این واژه پارسی را بیشینه فرهگنویسان با (قاف تازی) آورده اند ولی هیچیک آن را تازی یا ترکی و مغولی ندانسته اند دهخدا و معین نیز به همین گونه پس باید آن را غو نوشت نه قو فرهنگ عمید نه تنها واژه (قو) را نیاورده که به درست آن را در بخش (غ) غو آورده است غو ارج نادرست نویسی غو پارسی است لویی غو آتشزنه از گیاهان