جدول جو
جدول جو

معنی قو - جستجوی لغت در جدول جو

قو
پرنده ای آبزی با گردن دراز، پاهای پرده دار، پرهای نرم و لطیف و به رنگ سفید یا سیاه و گوشت چرب، چغل و نامطبوع
تصویری از قو
تصویر قو
فرهنگ فارسی عمید
قو
پرنده ای است از جنس مرغابی که گردن دراز و پرهای نرم و لطیف برنگ سیاه و سفید دارد و در آب شنا میکند، در نرمی و لطافت به پرهای آن مثال زنند، این پرنده را جویینه نیز گویند، (ناظم الاطباء)،
غاز بسیار بزرگ که پرهای بسیار نرمی دارد و در متکا و بالش و تشک می کنند، (فرهنگ نظام)،
- در پر قو خوابیدن، کنایه از در ناز و نعمت پرورش یافتن،
- قو نپریدن در جایی، خلوت بودن، بی اغیار بودن، وحشتناک بودن جایی، قو در آنجا نمی پرد را در محلی گویند که هیچکس را در جای دخل نباشد و از حال آنجا کسی خبردار نبود و بسیار جای دهشتناک و مهیب بود، (آنندراج) :
خیل ملک ز بیم در آن کو نمی پرد
آنجا که رنگ رو پردم قو نمی پرد،
تأثیر (از فرهنگ نظام)،
در تکیۀ فراغت ما قیل و قال نیست
آنجا که هست بالش ما قو نمی پرد،
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قو
(قَ وِنْ)
حبل قو، رسن مختلف تاهها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قو
(قَ / قُو)
رکوی سوخته و پنبه و صحیح بیخ درختی است که پر ملایم باشد و آتش چخماق در آن زود گیرد. (آنندراج). رکو و پنبۀ نیم سوخته. (ناظم الاطباء). چوب پنبه ای که در آتش روشن کردن با چقماق استعمال میشد. (فرهنگ نظام). آتش گیره. (ناظم الاطباء) :
با طینت ملایم کار از فلک برآید
ز آتش زن است دائم روشن چراغ قورا.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، نوعی قارچ که در میان درختهای پوسیده روید و از آن برای افروختن آتش آتش گیره، و پرهازه کنند. (یادداشت مؤلف). نوعی است ازقارچ که چتر آن پایه ندارد و به تنه درختان می چسبد. در زیر چتر آن بجای ورقه های نازک سوراخ هایی است که در داخل آنها بازیدها تشکیل میشود و هر یک از آنها دو هاگ دارد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 143 شود
لغت نامه دهخدا
قو
این واژه پارسی را بیشینه فرهگنویسان با (قاف تازی) آورده اند ولی هیچیک آن را تازی یا ترکی و مغولی ندانسته اند دهخدا و معین نیز به همین گونه پس باید آن را غو نوشت نه قو فرهنگ عمید نه تنها واژه (قو) را نیاورده که به درست آن را در بخش (غ) غو آورده است غو ارج نادرست نویسی غو پارسی است لویی غو آتشزنه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
قو
پرنده ای از جنس مرغابی شبیه غاز نسبتاً عظیم الجثه و بسیار زیبا
تصویری از قو
تصویر قو
فرهنگ فارسی معین
قو
پرنده ی مهاجر تالاب و خلیج میانکاله، قوهقسمت پوک و خشک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوام الدین
تصویر قوام الدین
(پسرانه)
آنکه موجب استواری و استحکام دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قوام الملک
تصویر قوام الملک
(پسرانه)
آنکه موجب استحکام و استواری سرزمین است، لقب کلانتر فارس در زمان فتحعلی شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قوت
تصویر قوت
خوراک، خوردنی، طعام، روزی
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورچی باشی
تصویر قورچی باشی
رئیس اسلحه خانه و قورچیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوی بنیه
تصویر قوی بنیه
دارای بدنی سالم و نیرومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواطع
تصویر قواطع
قاطعه، کنایه از راهزنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول گرفتن
تصویر قول گرفتن
پیمان گرفتن، عهد گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوزک
تصویر قوزک
برآمدگی استخوان مچ پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول
تصویر قول
قلب سپاه در میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
وعده دادن، پیمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قونوی
تصویر قونوی
قونیوی، از مردم قونیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورخانه
تصویر قورخانه
زرادخانه، اسلحه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوی بازو
تصویر قوی بازو
آنکه بازوان نیرومند دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوز
تصویر قوز
گوژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوم
تصویر قوم
تیره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوی
تصویر قوی
نیرومند، زورمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوه قضائیه
تصویر قوه قضائیه
نیروی دادگستری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوه
تصویر قوه
نیرو، توان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
پیمان بستن، سوگند خوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوری
تصویر قوری
غوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قول
تصویر قول
زبان، گفت، پیمان، فرمایش، گفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوس
تصویر قوس
کمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوا
تصویر قوا
نیروها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوام
تصویر قوام
پایداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوانین
تصویر قوانین
آساها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوای
تصویر قوای
نیروهای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قورباغه
تصویر قورباغه
غوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوت
تصویر قوت
نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره