جدول جو
جدول جو

معنی قو

قو(قَ / قُو)
رکوی سوخته و پنبه و صحیح بیخ درختی است که پر ملایم باشد و آتش چخماق در آن زود گیرد. (آنندراج). رکو و پنبۀ نیم سوخته. (ناظم الاطباء). چوب پنبه ای که در آتش روشن کردن با چقماق استعمال میشد. (فرهنگ نظام). آتش گیره. (ناظم الاطباء) :
با طینت ملایم کار از فلک برآید
ز آتش زن است دائم روشن چراغ قورا.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، نوعی قارچ که در میان درختهای پوسیده روید و از آن برای افروختن آتش آتش گیره، و پرهازه کنند. (یادداشت مؤلف). نوعی است ازقارچ که چتر آن پایه ندارد و به تنه درختان می چسبد. در زیر چتر آن بجای ورقه های نازک سوراخ هایی است که در داخل آنها بازیدها تشکیل میشود و هر یک از آنها دو هاگ دارد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 143 شود
لغت نامه دهخدا