بزرگترین کنیسۀ نصاری است در بیت المقدس، که زیبایی و عظمت آن در وصف نگنجد. این کنیسه در وسط شهر است و بارویی آن را فرا گرفته و در آن مقبره ای است که آن را قیامت خوانند و مسیحیان معتقدند که قیامت حضرت مسیح در آن بپا شده است و صحیح آن است که نام آن قمامه است نه قیامه زیراآن زباله دان مردم شهر و در خارج شهر بود و دست تبهکاران را در آن میبریدند و دزدان را در آن به دار می آویختند و چون مسیح را در این موضع بدار زدند آنجا رابزرگ شمردند و مقدس گردید و این در انجیل مذکور است. در این کنیسه تخته سنگی است که گمان برند شکافته شده و آدم از میان آن به پا خاسته است در گوشه ای از آن قندیلی است که پندارند نور در روز معینی از آسمان نازل میشود و آن را می افروزد... (از معجم البلدان)
بزرگترین کنیسۀ نصاری است در بیت المقدس، که زیبایی و عظمت آن در وصف نگنجد. این کنیسه در وسط شهر است و بارویی آن را فرا گرفته و در آن مقبره ای است که آن را قیامت خوانند و مسیحیان معتقدند که قیامت حضرت مسیح در آن بپا شده است و صحیح آن است که نام آن قمامه است نه قیامه زیراآن زباله دان مردم شهر و در خارج شهر بود و دست تبهکاران را در آن میبریدند و دزدان را در آن به دار می آویختند و چون مسیح را در این موضع بدار زدند آنجا رابزرگ شمردند و مقدس گردید و این در انجیل مذکور است. در این کنیسه تخته سنگی است که گمان برند شکافته شده و آدم از میان آن به پا خاسته است در گوشه ای از آن قندیلی است که پندارند نور در روز معینی از آسمان نازل میشود و آن را می افروزد... (از معجم البلدان)
مقامه. جای نشستن. مجلس: من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). و رجوع به مقامات شود، خطبۀ منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج، مقامات: این هر دو مقامۀ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامات شود
مقامه. جای نشستن. مجلس: من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). و رجوع به مقامات شود، خطبۀ منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج، مقامات: این هر دو مقامۀ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامات شود
ظرفی است رویین که مسافر در آن آب ریخته و بر کمر بندد آشامیدن را. نام ظرفی است کوچک که به فارسی آن را کوزه گویند. (آنندراج). فلاسک. و آن ظرفی است از شیشه و جیوه که مایع گرم یا سرد را تا مدتی بحال خود نگه می دارد، ظرف فلزین یا چرمین که مسافر بر کمر بندد یا بر ستور آویزد آب را. (یادداشت مؤلف) ، ظرفی برای آب حلاقان دورگرد را. - خاله قمقمه، کنایه از زنی کوتاه و فربه. بمزاح به دختری گویند که بار اول چادر چاقچور پوشد. (یادداشت مؤلف)
ظرفی است رویین که مسافر در آن آب ریخته و بر کمر بندد آشامیدن را. نام ظرفی است کوچک که به فارسی آن را کوزه گویند. (آنندراج). فلاسک. و آن ظرفی است از شیشه و جیوه که مایع گرم یا سرد را تا مدتی بحال خود نگه می دارد، ظرف فلزین یا چرمین که مسافر بر کمر بندد یا بر ستور آویزد آب را. (یادداشت مؤلف) ، ظرفی برای آب حلاقان دورگرد را. - خاله قمقمه، کنایه از زنی کوتاه و فربه. بمزاح به دختری گویند که بار اول چادر چاقچور پوشد. (یادداشت مؤلف)
ابن ابی یزید کاتب عبدالله بن صالح بن علی و پسر اوصالح بود. رسائل مشهوری دارد عبدالملک او را با تبرگردن زد. رجوع به الوزراء و الکتاب ص 211، 212، 214و الفهرست ابن الندیم و عقد الفرید ج 2 ص 27 شود
ابن ابی یزید کاتب عبدالله بن صالح بن علی و پسر اوصالح بود. رسائل مشهوری دارد عبدالملک او را با تبرگردن زد. رجوع به الوزراء و الکتاب ص 211، 212، 214و الفهرست ابن الندیم و عقد الفرید ج 2 ص 27 شود
جای نشستن. ج، مقامات. (منتهی الارب) (آنندراج). مجلس و محل نشستن. (ناظم الاطباء). مجلس. ج، مقامات. (اقرب الموارد). و رجوع به مقامه شود، گروه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). جماعتی از مردمان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیان سرگذشت. شرح واقعه: المقامه فی معنی ولایهالعهد بالامیر شهاب الدوله مسعود و ماجری من احواله. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111)
جای نشستن. ج، مقامات. (منتهی الارب) (آنندراج). مجلس و محل نشستن. (ناظم الاطباء). مجلس. ج، مقامات. (اقرب الموارد). و رجوع به مقامه شود، گروه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). جماعتی از مردمان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیان سرگذشت. شرح واقعه: المقامه فی معنی ولایهالعهد بالامیر شهاب الدوله مسعود و ماجری من احواله. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111)
مقامه در فارسی نشستنگه (مجلس) در باغ بگشاد سالار بار نشستنگهی ساخت بس شاهوار، سخنرانی گفتار، پایگاه، نوشته آهنگین، گامه در سوفیگری مجلس، خطبه، شرح داستان بیان سر گذشت، مقاله ای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند: مقامات بدیعی و مقامات حریری (در عربی) و مقامات حمیدی (در فارسی)، جمع مقامات
مقامه در فارسی نشستنگه (مجلس) در باغ بگشاد سالار بار نشستنگهی ساخت بس شاهوار، سخنرانی گفتار، پایگاه، نوشته آهنگین، گامه در سوفیگری مجلس، خطبه، شرح داستان بیان سر گذشت، مقاله ای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند: مقامات بدیعی و مقامات حریری (در عربی) و مقامات حمیدی (در فارسی)، جمع مقامات