جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قمقمه

قمقمه

قمقمه
از ریشه پارسی غمغمک غمغمه پارسی است غرغر کردن، سفره را روفتن
قمقمه
فرهنگ لغت هوشیار

قمقمه

قمقمه
ظرفی است رویین که مسافر در آن آب ریخته و بر کمر بندد آشامیدن را. نام ظرفی است کوچک که به فارسی آن را کوزه گویند. (آنندراج). فلاسک. و آن ظرفی است از شیشه و جیوه که مایع گرم یا سرد را تا مدتی بحال خود نگه می دارد، ظرف فلزین یا چرمین که مسافر بر کمر بندد یا بر ستور آویزد آب را. (یادداشت مؤلف) ، ظرفی برای آب حلاقان دورگرد را.
- خاله قمقمه، کنایه از زنی کوتاه و فربه. بمزاح به دختری گویند که بار اول چادر چاقچور پوشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

قرقمه

قرقمه
بدغذاگردیدن. شیرزده شدن. گویند: قرقم الصبی، بدغذا شد کودک و شیرزده گردید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قمامه

قمامه
گروه مردم، خاکروبه. ج، قُمام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قمامه

قمامه
بزرگترین کنیسۀ نصاری است در بیت المقدس، که زیبایی و عظمت آن در وصف نگنجد. این کنیسه در وسط شهر است و بارویی آن را فرا گرفته و در آن مقبره ای است که آن را قیامت خوانند و مسیحیان معتقدند که قیامت حضرت مسیح در آن بپا شده است و صحیح آن است که نام آن قمامه است نه قیامه زیراآن زباله دان مردم شهر و در خارج شهر بود و دست تبهکاران را در آن میبریدند و دزدان را در آن به دار می آویختند و چون مسیح را در این موضع بدار زدند آنجا رابزرگ شمردند و مقدس گردید و این در انجیل مذکور است. در این کنیسه تخته سنگی است که گمان برند شکافته شده و آدم از میان آن به پا خاسته است در گوشه ای از آن قندیلی است که پندارند نور در روز معینی از آسمان نازل میشود و آن را می افروزد... (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

قمامه

قمامه
ابن ابی یزید کاتب عبدالله بن صالح بن علی و پسر اوصالح بود. رسائل مشهوری دارد عبدالملک او را با تبرگردن زد. رجوع به الوزراء و الکتاب ص 211، 212، 214و الفهرست ابن الندیم و عقد الفرید ج 2 ص 27 شود
لغت نامه دهخدا