جدول جو
جدول جو

معنی غمنامه

غمنامه((~. مِ))
نوشته ای که در آن رنج ها یا غم ها شرح داده شده است، تراژدی
تصویری از غمنامه
تصویر غمنامه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غمنامه

غمنامه

غمنامه
نامه ای که حکایت از اندوه کند مراسله غم انگیز، تراژدی
غمنامه
فرهنگ لغت هوشیار

غم نامه

غم نامه
نامه ای که حکایت از غم و اندوه کند، نوشتۀ غم انگیز، در علوم ادبی تراژدی مثلاً غمنامۀ رستم و اسفندیار
غم نامه
فرهنگ فارسی عمید

غم نامه

غم نامه
نامه ای که حکایت از غم و اندوه کند. نامۀ غم انگیز:
چو مادر فروخواند غم نامه را
سیه کرد هم جام و هم جامه را.
نظامی
لغت نامه دهخدا

غمامه

غمامه
رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی
اَبر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سَحاب، غَین، غَمام، غَیم، میغ
غمامه
فرهنگ فارسی عمید

غمامه

غمامه
پوزه بند، چشم بند ستور چشم بندک پاره ابر ابر سحاب، ابر سفید، جمع غمام غمائم، اسفنج، جمع غمامات
فرهنگ لغت هوشیار

منامه

منامه
منامه در فارسی پایجامه جامه خواب، خوابگاه، گور جای خواب، جامه خواب، قبر گور
فرهنگ لغت هوشیار

غمامه

غمامه
دهن بند ستور. (مهذب الاسماء). پتفوزبند شتر و جز آن، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج، غَمائِم. (منتهی الارب) (آنندراج). خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. (از اقرب الموارد) ، خرقه ای که بدان چشم و بینی ناقه را بندند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، غلاف سر نرۀ کودک. (منتهی الارب) (آنندراج). فلقهالصبی. (تاج العروس). غُمامه. (منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا