وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، ترن چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، تِرَن چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف در موسیقی گوشه ای در بیات تُرک
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی قَرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن قَرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن قَرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن قَرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن قَرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان قَرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
جمع واژۀ قفر، بیابان بی آب و گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گذاشتن و بازایستادن تب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : اقلعت عنه الحمی، گذاشت او را تب و بازایستاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از شش سالگی بهفت سالگی درآمدن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برداشتن و افراختن بادبان کشتی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشتی را بادبان کردن و بازایستادن. (آنندراج) ، بنا کردن قلعه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سیر کردن و براه افتادن کشتی سواران. (از اقرب الموارد). حرکت کردن با کشتی از جایی و ترک گفتن جایی را: کان یوم اقلاعنا المذکور اول یوم من... (رحلۀ ابن جبیر). اجتزنا علیه لیلهالاحد... و هوالثامن یوم اقلاعنا من مصر. (رحلۀ ابن جبیر) ، برکندن. از بن برآوردن: بر عزم جهاد و اقلاع قلاع الحاد بعقد ارباب رنود و احتشاد جنود اشارت راند. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ قفر، بیابان بی آب و گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گذاشتن و بازایستادن تب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : اقلعت عنه الحمی، گذاشت او را تب و بازایستاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از شش سالگی بهفت سالگی درآمدن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برداشتن و افراختن بادبان کشتی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشتی را بادبان کردن و بازایستادن. (آنندراج) ، بنا کردن قلعه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سیر کردن و براه افتادن کشتی سواران. (از اقرب الموارد). حرکت کردن با کشتی از جایی و ترک گفتن جایی را: کان یوم اقلاعنا المذکور اول یوم من... (رحلۀ ابن جبیر). اجتزنا علیه لیلهالاحد... و هوالثامن یوم اقلاعنا من مصر. (رحلۀ ابن جبیر) ، برکندن. از بن برآوردن: بر عزم جهاد و اقلاع قلاع الحاد بعقد ارباب رنود و احتشاد جنود اشارت راند. (جهانگشای جوینی)