جدول جو
جدول جو

معنی حفار

حفار
کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است، گورکن
تصویری از حفار
تصویر حفار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حفار

حفار

حفار
کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آن است، گورکن، قبرکن، باستان شناسی که برای به دست آوردن اشیا عتیقه زمین را حرف کند
حفار
فرهنگ فارسی معین

حفار

حفار
ظاهراً مرغی است و آنرا بلهجۀ طبری وکا گویند:
کبک و حفار هست کوک و وکا.
(نصاب طبری)
لغت نامه دهخدا

حفار

حفار
آنکه زمین را کند. چاه کن. مقنی. (منتهی الارب) ، گورکن. قبرکن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). منسوب بحفر یعنی گورکن. (الانساب). ج، حفارون، آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن
لغت نامه دهخدا

حفار

حفار
چوبی که آنرا خمانیده و در وسط سوراخ کرده میان خانه (چادر خیمه) تعبیه کنند و درسوراخ آن ستون میانه قائم گردانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا