- قشیم
- سبزی خشک
معنی قشیم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیرین
پنهان
خالدار
درشت، ستبر
تهم، مهمانان
پراکندگی، جدائی
مخفف نشیمن، آشیانۀ مرغ، برای مثال چنین گفت سیمرغ با پور سام / که ای دیده رنج نشیم و کنام (فردوسی - ۱/۱۷۱)
پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
راست و درست، معتدل، استوار، خوش قامت
تقسیم کننده، بخش کننده، پاره ای از یک چیز قسمت شده، بخش، هم قسم، متحد، شریک، هم بخش، شخص خوب روی، جمیل
دیرینه، پیشین و سابق، پیر و سالدیده
در تداول، سخت، محکم و بمعنی پنهان
چرم سپید که برآن نویسند، کیسه چرمین، جامه دان چرمین، گستردنی، دوالباف
زرودشکن، تاغرویان تاغستان
پراکنده
خش خش آوای سایش، فراهم، پراکنده از واژگان دوپهلو، خراشیده، تراشه
پوست کنده، پاک باخته درزندگی
کهنه، نو از واژگان دوپهلو، تیز، شمشیرزدوده، شمشیرزنگ زده، سفیدوپاک
جمع قشم، آبراهه ها
کلانسال: مرد، کرکس از پرندگان، شیر از جانوران
ته سفره
بخش کننده، خوبروی مرد، نیمه نیمه چیزی، بخشیاب، بهر بخش بخش کننده تقسیم کننده، بخش بخش کننده مقسوم علیه بخشیاب، شریک هم بخش، قسمتی از چیز قسمت شده بهره بخش، صاحب جمال جمیل
تره خشک
گربزه دار استخواندار، بلندبالا خوش اندام، راست واستوار: مادینه راست و درست، استوار
نشیمن، جا و مقام نشستن