قصد کننده، آهنگ کننده کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
قصد کننده، آهنگ کننده کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پِیک، نامِه بَر، غُلامِ پُست، چاپار، اَسکُدار، چَپَر، بَرید، مأمورِ پُست، نامِه رَسان
یک قرص. کلیچه، گردۀ آفتاب. (منتهی الارب). و رجوع به قرص شود: گرچه محور سپرد قرصۀ خور قرص خور بین که به محور سپرند. خاقانی. حربا منم تو قرصۀ شمسی روا بود گر قرص شمس نور به حربا برافکند. خاقانی. قرصۀ خورشید که صابون توست شوخ کن جامۀ پرخون توست. نظامی
یک قرص. کلیچه، گردۀ آفتاب. (منتهی الارب). و رجوع به قرص شود: گرچه محور سپرَد قرصۀ خور قرص خور بین که به محور سپرند. خاقانی. حربا منم تو قرصۀ شمسی روا بود گر قرص شمس نور به حربا برافکند. خاقانی. قرصۀ خورشید که صابون توست شوخ کن جامۀ پرخون توست. نظامی
آنچه بدان طلا نمایند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مانند زعفران و گچ، نوعی از سنگها. (منتهی الارب). قیل جماره لها خروق یوقد علیها فتنضج و یبنی بها. (اقرب الموارد) ، سنگریزه ای است که پخته از آن بنا سازند، سفال و خشت پخته. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). آجر. (اقرب الموارد)
آنچه بدان طلا نمایند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مانند زعفران و گچ، نوعی از سنگها. (منتهی الارب). قیل جماره لها خروق یوقد علیها فتنضج و یبنی بها. (اقرب الموارد) ، سنگریزه ای است که پخته از آن بنا سازند، سفال و خشت پخته. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). آجر. (اقرب الموارد)
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب