- قرا
- ترکی سیاه پشت میان پشت ترکی سیاه سیاه. خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن. خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن
معنی قرا - جستجوی لغت در جدول جو
- قرا
- قریه ها، روستاها، ده ها، دیه ها، آبادی ها، دهکده ها، جمع واژۀ قریه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیمان، نهش، هال، دیدار
غلاف شمشیر یا خنجر، نیام
حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه
نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
آب خالص و پاکیزه، زمینی که در آن آب و درخت نباشد
تیمر از گیاهان، جمع قرمه، کناره ها کناره پاره ها کناره بریده ها پرده نازک تیمر
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
درآمیختن
مغولی قراق قرق بنگرید به قرق مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
کوبنده، دارکوب از پرندگان، سپر، سفت و سخت
برگ شلم فروش (شلم صمغ صمغ عربی)
قیراط بنگرید به قیراط (تک قرط افرازه ها) (افرازه شعله) چراغ، افرازه چراغ
پاداش دادن، بازرگانی باوام
بابونه از گیاهان، گزنه از گیاهان، لگام تنگ یونانی تازی گشته آلبالو گیلاس بابونه
ثبات و قرار ورزیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آسودگی، استواری، پایداری، آسایش
کنه، سرپستان انتردار کپی دار حشره ای ریز که ببدن حیوانات چسبد و خون آنها را بمکد کنه، جمع قردان
آب صاف پاکیزه بی آمیختگی چیزی
مشک ناب فرمشک
غلاف شمشیر یا خنجر
خوش خوان، جمع قاریء، نپی خوانان گور خونان و پارسا: مرد قرا در فارسی خوشخوان خوش آوا خوش خواننده خوش خوان، نیکو خواننده قرآن، جمع قاری
قرائت در فارسی خونش، دانش خوانش نپی (قرآن)
((قِ))
فرهنگ فارسی معین
واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی و آن مسکوکی نقره بود به وزن 24 نخود، معادل یک ریال کنونی
یک قران را دو قران کردن: با زحمت بسیار سودی به دست آوردن
یک قران را دو قران کردن: با زحمت بسیار سودی به دست آوردن
غلاف شمشیر، نیام