جدول جو
جدول جو

معنی قراح

قراح((قَ))
آب صاف پاکیزه که چیزی با وی نیامیخته باشد، زمین بی آب و گیاه
تصویری از قراح
تصویر قراح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قراح

قراح

قراح
ساحل دریای قطیف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قریه ای است در ساحل دریا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

قراح

قراح
آب صاف پاکیزۀ بی آمیختگی چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آبی که چیزی به وی آمیخته نبود. (بحر الجواهر) ، آب شیرین سرد بی آمیغ از هرچیزی. ج، اَقْرِحَه، زمین بی آب و گیاه، زمینی که مخصوص برای زراعت و نشاندن درخت باشد و بس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزرعه:و اعاد علی سهاماً فی ثلث قرایا بالراذان و قَراحاًببلدهالحظیره. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 56)
لغت نامه دهخدا

جراح

جراح
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
جراح
فرهنگ لغت هوشیار