جدول جو
جدول جو

معنی قب - جستجوی لغت در جدول جو

قب
پارۀ گریبان پیراهن، برای مثال کمانگر همیشه خمیده بود / قبادوز را قب دریده بود (نظامی۶ - ۱۱۶۰)، پیمانه ای برای وزن کردن غله
تصویری از قب
تصویر قب
فرهنگ فارسی عمید
قب
گریبان، سوراخ چرخ، مرد، گشن نژاده، مهتر بزرگ تر، نرینه جانور مهتر بزرگ مردم، دمغازه استخوان دنبالچه پارسی تازی گشته کپ اندرون دهان پاره جیب پیراهن: کمانگر همیشه خمیده بود قبادوز را قب دریده بود. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
قب
((قَ بّ))
پاره گریبان پیراهن
تصویری از قب
تصویر قب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبیله
تصویر قبیله
کاروان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبیح
تصویر قبیح
زشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبول کردن
تصویر قبول کردن
پذیرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبول دار
تصویر قبول دار
پذیرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبول
تصویر قبول
پذیرش، پذیرفته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
پیشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبله
تصویر قبله
پرستش سو، نمازسوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
پیشتر، پیش از این
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبل از
تصویر قبل از
پیش از
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبل
تصویر قبل
پیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبض انبار
تصویر قبض انبار
رسید انبار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبض
تصویر قبض
رسید، برگه فروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبرستان
تصویر قبرستان
گورستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبر
تصویر قبر
گور، آرامگاه، مزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبایل
تصویر قبایل
تیره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قباله
تصویر قباله
پیوند نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبیله
تصویر قبیله
(پسرانه)
توانایی، توان، سلطه و نفوذ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قباد
تصویر قباد
(پسرانه)
سرور، گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قبازره
تصویر قبازره
زره قبامانند، کژآکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبح
تصویر قبح
زشتی، زشت بودن، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قباچه
تصویر قباچه
قبای کوچک، قبای کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبضه کردن
تصویر قبضه کردن
به دست آوردن، تصرف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبرستان
تصویر قبرستان
محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبرقه
تصویر قبرقه
پهلو، استخوان پهلو، دنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبول افتادن
تصویر قبول افتادن
پذیرفته شدن، مقبول واقع شدن، برای مثال صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ - ۴۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبور
تصویر قبور
قبرها، گورها، جمع واژۀ قبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبطیه
تصویر قبطیه
قبطی، نوعی پارچۀ کتانی سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبیحه
تصویر قبیحه
مؤنث واژۀ قبیح، زشت، ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبل
تصویر قبل
پیش، جلو، سابق، در زمان گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبیل
تصویر قبیل
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قباپوش
تصویر قباپوش
کسی که قبا بر تن کند، پوشندۀ قبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبه
تصویر قبه
بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید