- قاص
- قصه گو، داستانگو، قصه خوان
معنی قاص - جستجوی لغت در جدول جو
- قاص ((صّ))
- قصه گو، داستان سرای
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
ش کننده، باد شدید و تند که درختان را بشکند، رعد سخت و غرنده
دور شونده، بنهایت رسنده
پیش آمد کشنده
شمشیر بران، زبان گزنده
شکننده، رعد سخت غرنده
تقصیر کننده، مقصر، کوتاهی کننده
آهنگ کننده، قصد کننده
نی نواز، گوشتفروش
دورشونده، به نهایت رسنده
قصد کننده، آهنگ کننده
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
دور، چیزی که در دسترس ما نیست یا فاصلۀ بسیار زمانی یا مکانی دارد، راهی که پیمودن آن وقت زیادی می بردبرای مثال خجسته مجلس او را سران اهل سخن / سزد که مدح سرایند قاصی و دانی (سوزنی - لغتنامه - قاصی)
پای کوبنده، بازیگر، پایگر
قصاص از یکدیگر گرفتن
آنکه شغلش رقصیدن است، پاندول ساعت
از یکدیگر قصاص گرفتن، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن
گیسو بند مویباف پیچه، جمع عقیصه، گیسوی بافته گیسوی تابداده
گردن شکن، جنگجو
Dancer
танцор
Tänzer
танцюрист
tancerz
dançarino
ballerino
bailarín
danseur
danser