قصه گو. داستان سرا. داستان گو. قصه خوان. (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات). قصه کننده. (مهذب الاسماء). وانمودکننده احوال. (ناظم الاطباء) ، بر پی کسی آینده و خبر دهنده. (فرهنگ نظام). (غیاث اللغات) ، واعظ. (آنندراج) نسبت است به قص و موعظه و جماعتی به این عنوان مشهورند. (الانساب سمعانی)
مکی. سعید بن حسان. داستانگوی مردم مکه است. وی از عروه بن عیاض از جابر روایت کند، وسفین بن عیینه از او روایت دارد. (الانساب سمعانی) ابوابراهیم بن ابوسلیمان. وی از یعقوب بن مجاهد ابی حرزه روایت دارد و عبدالعزیز بن عبدالله اوسی از او روایت کند. (الانساب سمعانی) قرطبی. محمد بن کعب بن سلیم قرطبی، مکنی به ابوحمزه. وی از زید بن ارقم روایت دارد. (الانساب سمعانی) ابواحمد زبیری مطیع. یحیی بن معین گوید: وی داستانگو بوده است. (الانساب سمعانی) کوفی. عمر بن ذرذهبی. داستانگوی مردم کوفه است. (الانساب سمعانی) بغدادی عبدوس بن محمد. داستانگوی بغداد است. وی به مصر وارد شد و در آنجا به داستانگوئی و ذکر احادیث پرداخت و در جمادی الاولی سال 252 یا 253 هجری قمری وفات یافت. (الانساب سمعانی)
ویژ، برجسته، برگزیده، یگانه تک یکتا مخصوص ویژه اختصاصی مقابل عام، ممتاز اعلی، برگزیده قوم. یا خاص و عام. همه افراد افراد برگزیده و افراد عادی، امری که نسبت بامر دیگر محدودتر و کم وسعت تر باشد مانند انسان نسبت به حیوان که انسان خاص است و حیوان عام، مال متعلق بشاه مقابل خرجی. یا خاص و خرجی. مخصوص و ممتاز و متعارفی و معمول، اموال واملاک شاه و بیت المال رعایا، خالصه، قسمی پارچه تافته