فکننده. (یادداشت مؤلف). صورت مرخم اینگونه صفات فاعلی فقط در ترکیب ها به کار میرود، مانند: دشمن فکن. مردفکن. سایه فکن: کم مباش از درخت سایه فکن هرکه سنگت زند گهر بخشش. ابن یمین
فکننده. (یادداشت مؤلف). صورت مرخم اینگونه صفات فاعلی فقط در ترکیب ها به کار میرود، مانند: دشمن فکن. مردفکن. سایه فکن: کم مباش از درخت سایه فکن هرکه سنگت زند گهر بخشش. ابن یمین
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مِثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
به شگفت آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجب. (اقرب الموارد) ، اندیشیدن و پشیمان شدن و دریغ خوردن و اندوهگین شدن بر گذشته، به گمان حصول آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : بقی قومه یتفکنون، و قیل تندم. (اقرب الموارد)
به شگفت آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجب. (اقرب الموارد) ، اندیشیدن و پشیمان شدن و دریغ خوردن و اندوهگین شدن بر گذشته، به گمان حصول آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : بقی قومه ُ یتفکنون، و قیل تندم. (اقرب الموارد)