- فَاصِل
- جداکننده، شکستن
معنی فَاصِل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی دقّت، غافل، بی فکر، بی خبر، بی احتیاط، بی خود
زودگذر، محو شدن، ناپدید
بی ثمر، خشک
کشنده، قاتل
چسبناک، چسب، چسبنده، چسبان
تمام، کامل
پذیرنده، قابل قبول، پذیرا
عالی، فوق العاده، برتر
کامل، جامع، شامل، کلّی، فراگیر
فراوان، مازاد
پیروز، برنده
فهمیده، او می فهمد، فهمیده شده
باز، خالی
فضیحت آمیز، آشکار، رسوایی آمیز
بی پروا، بهبودها، بی حرمت، پانک
جذب کننده، مشغول
سرفه کننده، سرفه کردن
با فضیلت
وحشیانه، نادان، پر صدا و خودخوٰاه، به طور ملامت آمیز، جاهل
ناموفّق، شکست
بی فایده، باطل، بیهوده، بیهودگی
دعوا جوی، مناقشه کردن
باردار، حامله
پر جنب و جوش، کامل، پر حادثه
پژمرده
بحثی، بحث کردن، جدلی
پرسشگر، مایع
کارگر، عامل، در حال کار
بی صدا، بیکار
آشفته، بادی، طوفانی
بی طرف، منصفانه، عادل
فاسدکننده، فاسد، در حال فساد، فاسدانه، عیب دار، زننده، آدم بدکار، فاسدشدنی، گندیده، کهنه، ویرانگر