شدت و جوشش خشم. فور. فوران: شاه چون این مقدمات استماع کرده فورت خشمش تسکین یافت. (سندبادنامه). در خانه پیرزنی از عجائز بخارا متواری شدتا فورت حادثه و سورت واقعۀ او سکون یافت. (ترجمه تاریخ یمینی). فورت آن مهم و سورت آن ملم فرونشست. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فور و فوران شود
شدت و جوشش خشم. فور. فوران: شاه چون این مقدمات استماع کرده فورت خشمش تسکین یافت. (سندبادنامه). در خانه پیرزنی از عجائز بخارا متواری شدتا فورت حادثه و سورت واقعۀ او سکون یافت. (ترجمه تاریخ یمینی). فورت آن مهم و سورت آن مُلِم فرونشست. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فور و فوران شود
سستی، کندی، بازماندگی، ضعف، زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده، مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا
سستی، کندی، بازماندگی، ضعف، زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده، مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا
صفت، نوع، وجه، شکل، روی، رخسار، پیکر، نقش صورت برداشتن: لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن، نقاشی کردن صورت دادن: انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن صورت ذهنی: مقابل صورت خارجی، صورت ذهنیه، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ذهنیه: مقابل صورت خارجی، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ظاهر: آنچه از ظاهر کسی یا چیزی به چشم درمی آید، ظاهر حال صورت فلکی: در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت نجومی: صورت فلکی، در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت کردن: تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹) پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر صورت کشیدن: صورت کردن صورت گرفتن: کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای صورت های شمالی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ شمالی دیده می شود صورت های جنوبی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ جنوبی دیده می شود
صفت، نوع، وجه، شکل، روی، رخسار، پیکر، نقش صورت برداشتن: لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن، نقاشی کردن صورت دادن: انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن صورت ذهنی: مقابلِ صورت خارجی، صورت ذهنیه، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ذهنیه: مقابلِ صورت خارجی، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ظاهر: آنچه از ظاهر کسی یا چیزی به چشم درمی آید، ظاهر حال صورت فلکی: در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت نجومی: صورت فلکی، در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت کردن: تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مِثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹) پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر صورت کشیدن: صورت کردن صورت گرفتن: کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای صورت های شمالی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ شمالی دیده می شود صورت های جنوبی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ جنوبی دیده می شود
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است